بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
امام سجاد عليه السلام در بين راهى به چند نفر جذامى و مبتلا به خوره برخورد نمود، كه سر راه نشسته و در حال خوردن غذا بودند، پس به آنها سلام كرد و از آنها رد شد.
آنگاه با خود فرمود: خداوند متكبران را دوست ندارد، پس به سوى ايشان برگشت و فرمود: من اكنون روزه دار هستم (معذورم چيزى با شما بخورم )، و آنها را به خانه خود دعوت كرد و فرمود: شماها به خانه من بيائيد.
آنها هم به خانه امام رفتند و حضرت هم آنان را اطعام نمود، و هم با كمك مالى به آنها دلجوئى نمود.(177)
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
( اسامة بن زيد ) از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله بود. وقتى مريض شد امام حسين عليه السلام به عيادتش تشريف بردند. اسامه مكرر آه مى كشيد و اظهار غم و غصه مى كرد.
امام عليه السلام فرمود: برادرم غصه ات چيست ؟
گفت : شصت هزار دينار قرض دارم .
فرمود: بدهكاريت به عهده من است ، گفت :
مى ترسم قبل از پرداخت قرضم بميرم .
فرمود: نه ، قبل از آنكه بميرى قرضت را اداء مى كنم ، و دستور داد قرض وى را پرداختند.(178)
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
قال الله الحكيم :
فلا تقل لهما اف و لاتنهر هما : به پدر و مادر حتى اف نگوئيد و نهيب نزنيد(179)
قال رسول الله صلى الله عليه و آله :
بر الوالدين اءفضل من الصلاة و الصوم و الحج و المعرة والجهاد فى سبيل الله . : نيكى به پدر و مادر از نماز و حج و عمره و جهاد در راه خدا برتر است .(180)
در قرآن بعد از توحيد، خداوند به اين موضوع بسيار دقيق يعنى نيكى به پدر و مادر را متذكر شد، و آنقدر اهميت داد، تا جائى كه فرمود: ( به آنها اف (يعنى ناخوشى ، يا تو) نبايد گفت و بانگ بر آنها نبايد زد و به گفتار نيك و خوش با آنها رفتار كرد. )
با توجه به نكات فوق هر نوع آزردن پدر و مادر احترام و نيكى نسبت به آنان واجب است . كسانى كه بخاطر جوانى يا احساساتى شدن و غضب احيانا موجب اذيت پدر و مادر را فراهم كردند، بايد رضايتشان را جلب كنند.
كه عدم رضايت آنان موجب عواقب سوء مى شود و فرزندان آن شخص بعدا با او بدى مى كنند؛ و از نظر اخروى اگر براى هر ناراحتى يك در جهنم باز شود براى كسى كه اسباب سخط پدر و مادر را باز كرد بقول پيامبر صلى الله عليه و آله :
دو در جهنم باز مى شود(181)
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بر بالين جوانى كه در حال مرگ بود، حاضر شد و فرمود: اى جوان كلمه توحيد (لا اله الا الله ) بر زبان بياور. جوان زبانش بند آمده بود و قادر بود اداى توحيد نبود.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خطاب به حاضرين فرمود: آيا مادر اين جوان در اينجا حاضر است ؟
زنى كه در بالاى سر جوان ايستاده بود گفت :
آرى ، من مادر او هستم .
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: آيا تو از فرزندت راضى و خشنود هستى ؟
گفت : نه ، من مدت شش سال است كه با او حرف نزده ام .
فرمود: اى زن او را حلال كن و از او راضى باش ! گفت براى رضايت خاطر شما او را حلال كردم ، خداوند از او راضى باشد.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رو به آن جوان نمود و كلمه توحيد را به او تلقين نمود. جوان بعد از رضايت مادر زبانش باز شد و به يگانگى خدا اقرار كرد.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: اى جوان چه مى بينى ؟
گفت : مردى بسيار زشت و بدبو را مشاهده مى كنم و اكنون گلوى مرا گرفته است .
پيامبر دعائى به اين مضمون به جوان ياد داد و فرمود: بخوان : ( اى خدايى كه عمل اندك را مى پذيرى و از گناه و خطاى بزرگ درمى گذرى از من نيز عمل اندك را بپذير و از گناه بسيار من درگذر، چرا كه تو بخشنده و مهربانى ) .
جوان دعا را آموخت و خواند؛ سپس پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پرسيد:
اكنون چه مى بينى ؟
گفت : اكنون مردى (ملكى ) را مى بينم كه صورتى سفيد و زيبا و پيكرى خوشبو و لباسى زيبا بر تن دارد و با من خوش رفتارى مى كند (بعد از دنيا رحلت كرد).(182)