بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
عالم ثقه ( شيخ باقر كاظمى ) مجاور نجف اشرف از شخص صادقى كه دلاك بود نقل كرد كه او گفت :
مرا پدر پيرى بود كه در خدمتگذارى او كوتاهى نمى كردم ، حتى براى او آب در مستراح حاضر مى كردم و مى ايستادم تا بيرون بيايد؛ و هميشه مواظب خدمت او بودم مگر شب چهارشنبه كه به مسجد سهله مى رفتم ، تا امام زمان عليه السلام را ببينم . شب چهارشنبه آخرى براى من ميسر نشد مگر نزديك مغرب ، پس تنها و شبانه راه افتادم . ثلث راه باقى مانده بود و شب مهتابى بود، ناگاه شخص اعرابى را ديدم كه بر اسبى سوار است و رو به من كرد.
در نفسم گفتم :
زود است اين عرب مرا برهنه كند. چون به من رسيد به زبان عربى محلى را من سخن گفت و از مقصد من پرسيد!
گفتم : مسجد سهله مى روم .
فرمود: با تو خوردنى همراه است ؟
گفتم : نه ، فرمود: دست خود را داخل جيب كن !
گفتم : چيزى نيست ، باز با تندى فرمود: خوردنى داخل جيب تو است ، دست در جيب كردم مقدارى كشمش يافتم كه براى طفل خود خريده بودم و فراموش كردم به فرزندم بدهم .
آنگاه سه مرتبه فرمود: وصيت مى كنم پدر پير خود را خدمت كن ، آنگاه از نظرم غائب شد.
بعد فهميدم كه او امام زمان عليه السلام است و حضرت حتى راضى نيست كه شب چهارشنبه براى رفتن به مسجد سهله ، ترك خدمت پدر كنم .(185)
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
( ابوقحافه ) پدر ابوبكر از دشمنان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بود. روزى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را فحش داد، پسرش ابوبكر پدر را گرفت و بر ديوار كوبيد.
اين خبر به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رسيد؛ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ابوبكر را طلبيد و به او فرمود: با پدرت چنين كردى ؟
ابوبكر گفت : آرى .
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
برو ولى با پدر، چنين رفتار را انجام نده .(186)
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
قال الله الحكيم :
فان خير الزاد التقوى و اتقون يا اولى الالباب بهترين توشه راه تقوى است پس اى صاحبان عقل از من بپرهيزيد ) .(187)
قال على عليه السلام :
( لا يقلل عمل مع تقوى هيچ عملى با تقوى اندك نباشد ) .(188)
تقوى خاص به ترك حرام و شبهه تحقق مى پذيرد، و آنان كه تقوى از خوف آتش و عقاب دارند تقوى عام است .
تقوى در مثل مانند آب نهرى است كه درختان مختلف بر لب آب مغروس هستند، و هر كدام از درختان باندازه جوهر و طمع و لطافت خود از آن ارتزاق مى كنند.
مردم در تقوا از يك آب واحد، باندازه علم و درك و صفات از درجات ايمانى استفاده مى كنند، ولكن در عمل و اخلاص مراتب تقوايشان فرق مى كند، در حقيقت تقوى اطاعت خالص بودن معصيت است ، و عملى است كه جهل در آن نباشد و مقبوليت اعمال ، صاحب آن ممتاز و متقى مى شود(189)
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
عصر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بود، سه نفر زن براى شكايت از شوهرانشان به حضورش آمدند.
اولى گفت : شوهرم گوشت نمى خورد.
دومى مى گفت : شوهرم از بوى خوش استفاده نمى كند.
سومى گفت : شوهرم با زن خود همبستر نمى شود (اينان با اين اعمال قصد زهد و تقواى كرده بودند).
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بسيار ناراحت و خشمگين شد به طورى كه وقتى از خانه به سوى مسجد حركت كرد، عبايش بر زمين كشيده مى شد.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در اجتماع مردم ، بالاى منبر پس از حمد و ثناى فرمود: چرا بعضى از اصحاب من ، گوشت نمى خورند و بوى خوش استعمال نمى كنند و با زنان خود همبستر نمى شوند؟
اى مسلمانان آگاه باشيد من هم گوشت مى خورم و هم از بوى خوش استفاده مى كنم ، و هم با همسر خود همبستر مى شوم ، اين سنت است ، كسى كه از اين سنت من دورى كند از من نيست .
به اين ترتيب ، آن حضرت ، پايه تاءسيس بدعت زهد غلط را از بنيان ويران كرد، و پايه گذاران آن را محكوم نمود.(190)