یکصد موضوع، پانصد داستان

علی اکبر صداقت

نسخه متنی -صفحه : 259/ 53
نمايش فراداده

4- دلاك و خدمت پدر

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

عالم ثقه ( شيخ باقر كاظمى ) مجاور نجف اشرف از شخص صادقى كه دلاك بود نقل كرد كه او گفت :

مرا پدر پيرى بود كه در خدمتگذارى او كوتاهى نمى كردم ، حتى براى او آب در مستراح حاضر مى كردم و مى ايستادم تا بيرون بيايد؛ و هميشه مواظب خدمت او بودم مگر شب چهارشنبه كه به مسجد سهله مى رفتم ، تا امام زمان عليه السلام را ببينم . شب چهارشنبه آخرى براى من ميسر نشد مگر نزديك مغرب ، پس تنها و شبانه راه افتادم . ثلث راه باقى مانده بود و شب مهتابى بود، ناگاه شخص اعرابى را ديدم كه بر اسبى سوار است و رو به من كرد.

در نفسم گفتم :

زود است اين عرب مرا برهنه كند. چون به من رسيد به زبان عربى محلى را من سخن گفت و از مقصد من پرسيد!

گفتم : مسجد سهله مى روم .

فرمود: با تو خوردنى همراه است ؟

گفتم : نه ، فرمود: دست خود را داخل جيب كن !

گفتم : چيزى نيست ، باز با تندى فرمود: خوردنى داخل جيب تو است ، دست در جيب كردم مقدارى كشمش يافتم كه براى طفل خود خريده بودم و فراموش كردم به فرزندم بدهم .

آنگاه سه مرتبه فرمود: وصيت مى كنم پدر پير خود را خدمت كن ، آنگاه از نظرم غائب شد.

بعد فهميدم كه او امام زمان عليه السلام است و حضرت حتى راضى نيست كه شب چهارشنبه براى رفتن به مسجد سهله ، ترك خدمت پدر كنم .(185)

5 - كتك به پدر

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

( ابوقحافه ) پدر ابوبكر از دشمنان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بود. روزى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را فحش داد، پسرش ابوبكر پدر را گرفت و بر ديوار كوبيد.

اين خبر به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رسيد؛ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ابوبكر را طلبيد و به او فرمود: با پدرت چنين كردى ؟

ابوبكر گفت : آرى .

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

برو ولى با پدر، چنين رفتار را انجام نده .(186)

4 : تقوى

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

قال الله الحكيم :

فان خير الزاد التقوى و اتقون يا اولى الالباب بهترين توشه راه تقوى است پس اى صاحبان عقل از من بپرهيزيد ) .(187)

قال على عليه السلام :

( لا يقلل عمل مع تقوى هيچ عملى با تقوى اندك نباشد ) .(188)

شرح كوتاه

تقوى خاص به ترك حرام و شبهه تحقق مى پذيرد، و آنان كه تقوى از خوف آتش و عقاب دارند تقوى عام است .

تقوى در مثل مانند آب نهرى است كه درختان مختلف بر لب آب مغروس هستند، و هر كدام از درختان باندازه جوهر و طمع و لطافت خود از آن ارتزاق مى كنند.

مردم در تقوا از يك آب واحد، باندازه علم و درك و صفات از درجات ايمانى استفاده مى كنند، ولكن در عمل و اخلاص مراتب تقوايشان فرق مى كند، در حقيقت تقوى اطاعت خالص بودن معصيت است ، و عملى است كه جهل در آن نباشد و مقبوليت اعمال ، صاحب آن ممتاز و متقى مى شود(189)

1- تقواى غلط

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

عصر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بود، سه نفر زن براى شكايت از شوهرانشان به حضورش آمدند.

اولى گفت : شوهرم گوشت نمى خورد.

دومى مى گفت : شوهرم از بوى خوش استفاده نمى كند.

سومى گفت : شوهرم با زن خود همبستر نمى شود (اينان با اين اعمال قصد زهد و تقواى كرده بودند).

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بسيار ناراحت و خشمگين شد به طورى كه وقتى از خانه به سوى مسجد حركت كرد، عبايش بر زمين كشيده مى شد.

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در اجتماع مردم ، بالاى منبر پس از حمد و ثناى فرمود: چرا بعضى از اصحاب من ، گوشت نمى خورند و بوى خوش ‍ استعمال نمى كنند و با زنان خود همبستر نمى شوند؟

اى مسلمانان آگاه باشيد من هم گوشت مى خورم و هم از بوى خوش ‍ استفاده مى كنم ، و هم با همسر خود همبستر مى شوم ، اين سنت است ، كسى كه از اين سنت من دورى كند از من نيست .

به اين ترتيب ، آن حضرت ، پايه تاءسيس بدعت زهد غلط را از بنيان ويران كرد، و پايه گذاران آن را محكوم نمود.(190)