اخلاق سیاسی

ع‍ل‍ی‌ اص‍غ‍ر ال‍ه‍ام‍ی ‌ن‍ی‍ا؛ ت‍ه‍ی‍ه‌ک‍ن‍ن‍ده‌ پ‍ژوه‍ش‍ک‍ده‌ ت‍ح‍ق‍ی‍ق‍ات‌ اس‍لام‍ی‌ [س‍پ‍اه‌ پ‍اس‍داران‌ ان‍ق‍لاب‌ اس‍لام‍ی‌]

نسخه متنی -صفحه : 88/ 3
نمايش فراداده

ارتباط اخلاق و سياست

بـدون تـرديـد، هـمـه عـلوم انـسانى ـ كه به نحوى با انسان و وابستگيهاى او در تماسند ـ به خـاطـر اشـتـراك در مـوضـوع (انـسـان و عوارض او) كم و بيش باهم در ارتباطند. متخصصان علوم سياسى نيز معتقدند كه سياست ، ارتباط نزديكى با علوم مختلف از جمله ، علوم طبيعى ، اجتماعى ، تاريخ ، جغرافيا، اقتصاد، اخلاق و ... دارد.(6)

( مـتـفـكـّران سـياسى اروپاى عهد باستان و سده هاى ميانه ، اخلاق را پيش درآمد جدايى ناپذير مـطـالعـات سـيـاسـى مـى دانـسـتـنـد. افلاطون ، سياست را جزئى از اخلاقيات مى دانست . از نظر ارسـطو ـ كه علم سياست را ارباب علوم مى دانست ـ هدف دولت ، عملى كردن زندگى خوب است . در سـراسـر سـده هـاى ميانه ، در اروپا، دين و الهيات بر مطالعه سياست مسلط بود. پس از اين دوره ، هـمـه مـتـفـكـران مـكـتـب ايـده آليـسـتـى نـظـريـه جـديـد، مـانـنـد روسـو، كـانـت و هـگـل ، دولت را نـهـادى اخـلاقـى مـى دانـسـتـنـد كـه از رشـد اخلاقى انسانها جدايى ناپذير است .) (7) ايـن نـظـريـه بـا قـرآن مـجـيـد هـمـاهنگ است و خدا مى خواهد، اخلاق نيكو همواره بر عالم سياست و سياستمداران ، حاكم باشد. از اين رو، نخستين شرط شايستگى رهبران منصوب از طرف خويش را ( عصمت ) دانسته و با صراحت ، حكومت ستمگران را محكوم مى داند:

( ... قالَ لايَنالُ عَهْدِى الظّالِمينَ) (8)

خداوند فرمود: عهد من به ستمگران نمى رسد.

چـنـان كـه اهـداف عـالى حـكـومـت صـالحـان را گـسـتـرش فضايل اخلاقى و انهدام رذايل دانسته ، مى فرمايد:

( اَلَّذيـنَ اِنْ مَّكَّنـّاهـُمْ فـِى الْاَرضِ اَقـامـُوا الصَّلوةَ وَ اتـَوُاالزَّكـوةَ وَ اَمـَرُوا بـِاْلمـَعـْرُوفِ وَ نـَهـَوْا عَنِالْمُنْكَرِ وَ لِلّهِ عاقِبَةُالْاُمُورِ) (9)

همان كسان كه اگر در زمين به آنان قدرت ببخشيم ، نماز برپا مى دارند و زكات مى دهند و امر به معروف و نهى از منكر مى كنند كه فرجام كارها از آن خداست .

نظريه شيطانى

در برابر ديدگاه الهى ـ انسانى مزبور، شيطان و پيروانش در صدد انهدام بنيادهاى اخلاقى و طرد فضايل اخلاقى از جامعه هستند كه از آن به ( نظريه شيطانى ) تعبير مى كنيم . در قرآن مجيد مى خوانيم :

( ... وَ مَنْ يَتَّبِعْ خُطُواتِالشَّيْطانِ فَاِنَّهُ يَاءْمُرُ بِالْفَحْشْاءِ وَالْمُنْكَرِ ...) (10)

هر كس از گامهاى شيطان پيروى كند، او به فحشا و زشتى فرمان مى دهد.

دشمنان درون مرزى اسلام ـ منافقان ـ از چنين سياستى پيروى مى كنند:

( اَلْمـُنـافـِقـُونَ وَ الْمـُنـافـِقـاتُ بـَعـْضـُهـُمْ مـِنْ بـَعـْضٍ يـَاءْمـُرُونَ بـِالْمـُنـْكـَرِ وَ يـَنـْهـَوْنَ عـَنـِ الْمَعْرُوفِ...) (11)

مردان و زنان منافق ، همه از يك گروهند؛ به زشتيها فرمان مى دهند و از خوبيها منع مى كنند.

سرسخت ترين دشمنان برون مرزى مسلمانان ـ يهود ـ نيز چنين ايده اى دارند. آنان با تمام وجود مى كوشند تا اخلاق انسانى را ويران سازند و كاخ آرزوهاى خويش را بر آن پى بريزند؛ در پروتكل يهوديان آمده است :

ما بايد كارى كنيم كه اخلاق در همه جا ويران شود تا راه سيطره ما را بگشايد، فرويد از ماست و بـزودى روابـط جـنسى زن و مرد چنان آشكارا و برملا انجام مى شود كه در نظر جوان ، ديگر هيچ چيز مقدسى مفهوم نداشته ، پيوسته همّت و هدف او اشباع غرايز شهوى اش مى گردد. در آن صورت است كه اخلاق از هم فرو مى ريزد...

كـامـيـابـى دارويـن ، ماركس و نيچه را ما تضمين كرديم ، چه به ترويج افكار آنان پرداختيم ، آثـار ويـران كـنـنـده اى كه دانش ايشان نسبت به اخلاق در ذهن افراد غير يهودى دارد كاملا بر ما روشن است !(12)

درست به همين دليل ، دانشمندان دست پرورده صهيونيسم جهانى زير پوشش فرضيه هاى علمى و دانش ساخته و پرداخته خويش به ترويج بى بندوبارى جنسى و حيوان گونه مى پردازند و تيشه به ريشه اخلاق انسانى مى زنند؛ ( دركيم ) مى گويد:

برخى از دانشمندان اخلاق ، قائل به عاطفه دينى هستند و مى گويند در سرشت انسان اين عاطفه وجـود دارد، انـسـان هـمـچنين كمى از غيرت جنسى و حسّنيكى به پدر و مادر و نوعدوستى و از اين قـبـيـل عـواطـف در نـهـاد خـويـش دارد. بـرخـى از دانشمندان خواسته اند پيدايش دين ، زناشويى و خـانـواده را بر همين اساس توجيه كنند، ولى تاريخ براى ما ثابت مى كند كه اين انگيزه ها در نهاد بشر فطرى نيستند.(13)

فرويد نيز مى گويد:

انـسـان بـدون اشـبـاع تـمايلات جنسى موجوديت خويش را تحقق نبخشيده است و تمام قيود چه دين باشد يا اخلاق و سننن اجتماعى همه باطلند و نيروهاى بشرى را سركوب و ويران نتيجه اينكه ، مـخالفان و موافقان اخلاق انسانى هر دو بر ارتباط اخلاق و سياست صحه مى گذارند، ليكن آنان بر جداسازى اخلاق از سياست اصرار دارند و اينان بر ضرورت همراهى اخلاق و سياست ، كه در بخش ديگر به آن مى پردازيم .