اگـر زبـان ـ كـه كـوچـكـتـريـن عـضـو بـدن اسـت ـ كـنـتـرل نـشـود و تـحـت اخـتـيـار عـقـل قـرار نگيرد، سبب بروز فاجعه اخلاقى مى شود و گناهان بزرگى را در پى مى آورد، از قـبـيـل ؛ دروغ ، تـهـمـت ، فحش و ناسزا، كفر و ارتداد، سخن چينى ، شهادت و سوگند دروغ ، حق كشى ، فتنه ، شايعه سازى و... به تعبير رسول اكرم صلى الله عليه وآله :
( اِنَّ اَكْثَرَ خَطايَا ابْنِ آدَمَ فى لِسانِهِ) (274)
بيشتر اشتباهات آدمى زاده به وسيله زبانش انجام مى گيرد.
يـكـى از آن اشـتباهات ( بد زبانى ) است ، يعنى فحش و ناسزا گفتن ، نيش زدن ، بى ادبى و كوبيدن ديگران در برابر ( خوش زبانى ) كه مفهوم آن روشن است .
رسـول اكـرم صـلّى الله عليه و آله زيان بدگويى را از اسلحه كشيدن به روى مردم ، بدتر دانسته ، مى فرمايد:
( فِتْنَةُ اللِّسانِ اَشَدُّ مِنْ ضَرْبِ السَّيْفِ) (275)
فتنه گرى زبان ، از ضربت شمشير برنده تر است .
امير مؤ منان عليه السلام نيز مى فرمايد:
( اَللِّسانُ سَبُعٌ اِنْ خُلِّىَ عَنْهُ عَقَرَ) (276)
زبان ، درنده اى است كه اگر رها شود، مى گزد.
بـدزبـانـى علاوه بر ايجاد كينه و دشمنى ، تفرقه افكنى ، تخريب شخصيت افراد و زيانهاى بـى شـمـار ديـگـر، بيشترين خسارات را براى خود شخص فراهم مى سازد؛ وى از چشم مردم مى افـتـد، بـدنـام مـى شـود، دوسـتـانـش كـم مـى شـونـد، مـورد حـمـلات مـتـقـابـل قـرار مـى گـيرد و چه بسا كسانى كه از زخم زبان او دشمنش شده اند، كمر به قتلش ببندند. به داستان زير توجه كنيد:
ابن مقفّع ، دانشمند، نويسنده و سخنور معروف ايرانى بود كه از طريق عيسى و سليمان ـ عموهاى مـنصور دوانيقى ـ به دستگاه خلافت وصل بود و برايشان كار مى كرد و از سوى آنها حمايت مى شـد. او مـردى جسور و بدزبان بود كه ديگران را با نيش زبان ، آزرده مى ساخت ، روزى ( امان نـامـه اى ) بـراى يـكى از عموهاى منصور تنظيم كرد تا خليفه آن را امضا كند. در آن نامه نيز، تـعـبـيـرهـاى زنـنـده و گستاخانه اى نسبت به منصور نوشته بود و همين سبب شد كه منصور به سـفـيان بن معاويه ـ فرماندار بصره ـ محرمانه سفارش كند كه گوشمالى سختى به ابن مقفّع بدهد. سفيان ـ كه از تيغ زبان ابن مقفع در امان نمانده بود و حتى فحش مادر هم شنيده بود ـ در پـى فـرصـتـى مـى گـشت كه خشم و نفرتش را نسبت به او ابراز كند تا اينكه روزى ابن مقفّع براى كارى به خانه سفيان رفت . سفيان با پشتيبانى خليفه ، ابن مقفّع را قطعه قطعه كرد و در تنور سوزاند و سزاى همه بدزبانيهاى او را كف دستش نهاد!(277)