راه درمان - اخلاق سیاسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اخلاق سیاسی - نسخه متنی

ع‍ل‍ی‌ اص‍غ‍ر ال‍ه‍ام‍ی ‌ن‍ی‍ا؛ ت‍ه‍ی‍ه‌ک‍ن‍ن‍ده‌ پ‍ژوه‍ش‍ک‍ده‌ ت‍ح‍ق‍ی‍ق‍ات‌ اس‍لام‍ی‌ [س‍پ‍اه‌ پ‍اس‍داران‌ ان‍ق‍لاب‌ اس‍لام‍ی‌]

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

راه درمان

بـا تـوجـّه به بخشهاى گذشته ، ترديدى باقى نمى ماند كه جاه طلبى ، بيمارى خطرناكى است كه سعادت دو
سرا را به يغما مى برد و زمينه پيدايش و رشد آن در ميان سياستمداران آماده تر است ، از اين رو بر همگان
، بويژه نامبردگان ، فرض است كه مواظب نفس ‍ امّاره باشند كه بـه ريـاسـت طـلبـى مـبتلا نگردند و
اگر ـ خداى نخواسته ـ آلوده گشته اند، به درمان آن همّت گـمـارند. به نظر ما، دو راه ، تئورى و عملى ،
براى بهداشت و درمان اين رذيله خانمانسور، مؤ ثّر است كه در پى مى آيد. آيا شما هم راهى به نظرتان مى
رسد؟

الف ـ تئورى

جاه طلب نخست بايد بينديشد كه اگر بر فرض ، در كوتاه مدّت نيز به آرزوى خويش برسد و چـنـد صـبـاحـى در
ديـدگـان مـردم جـلوه كـنـد، در نـهـايـت ، قدرت پوشالى و ظاهرى او رو به افـول گـذاشـتـه ، بـطـور
قـطـع ، زوال خـواهـد يـافـت . در آن زمـان تـنـهـا وزر و وبـال و پـيـامـدهـاى نـاهـنـجار جاه طلبى
بر دوشش سنگينى خواهد كرد، چرا كه با پرداختن به سراب قدرت و شوكت كاذب و خيالى ، از تكامل واقعى و
كسب كمالات روحى و انسانى بازمانده و نـقـد هـسـتـى را در بـرابـر مـتـاعـى پـوچ بـه تـاراج داده
اسـت . بـه نـوشـتـه امـام راحل (ره ):

... نـفـس ريـاسـت طـلب ، اگـر قـطرى را در زير پرچم اقتدار درآورد، متوجّه قطر ديگر گردد و اگر تمام
كره زمين را در تحت سلطنت درآورد، ميل آن كند كه پرواز به كرات ديگر كند و آنها را مـتـصـرّف [گـردد]
ولى بيچاره نمى داند فطرت ، چيز ديگر را طالب است ؛ عشقِ جبلّىِ فطرى ، متعلّق به محبوبِ مطلق است ،
تمام حركاتِ جوهرى و طبيعى و ارادى و جميع توجّهات قلبى محبّت و اشـتـياق و عشق را ـ كه بُراق معراج و
رفرفِ وصول است ـ در غير مورد خود، صرف مى كنند و آن را تحديد و تقييد بيجا مى نمايند.(269)

دوّم بـايـد در فـرجـام جـاه طـلبـان تـاريـخ انديشيد و از سرنوشت نكبت بار آنان پند گرفت ؛ پـايـان
كار كسانى چون قارون ، فرعون ، بلعم باعورا ـ كه سردمداران سه محور زر و زور و تـزويـر بـودنـد ـ و در
مـقامِ نخستِ سيه روزى و تيره بختى ، جاى گرفتند و لعن و نفرين خدا، فرشتگان و خردمندان را بدرقه راه
خود كردند.

سـوم ايـنـكـه مـيـان اقـبـال ظـاهـرى مـردم و نـظـر خـاصّ الهـى ـ كـه شامل حال وارستگان است ـ


مقايسه كند و بسنجد كه كدام يك ارزنده تر و پاينده تر است ؛ نظر و عـنـايـت خـدا ـ كـه از طـريـق تـرك
جـاه طـلبـى و خـودسـازى بـه دسـت مـى آيـد ـ يـا اقـبـال و تـوجـه مـردم ، كـه ممكن است با رياست
طلبى به چنگ آورد؟ چنين شخصى ، اگر خردش دچـار اخـتـلال نـگـشـتـه بـاشـد، در مـى يـابـد كـه ايـن
دو هـرگـز قابل مقايسه نيستند تا چه رسد به اينكه اين را بر آن ترجيح دهد!

چـهـارم ـ بـاور داشـتـه بـاشـد كه گردونه امور دنيا بر محور اراده خدا مى چرخد و او هر كس را بخواهد
بر تخت عزّت يا خاك مذلّت مى نشاند:

( قُلِ اللّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِى الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ
تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ...) (270)

بـگـو: بـار الهـا! مـالك حـكـومـتـها تويى ؛ به هر كس بخواهى ، حكومت مى بخشى ؛ و از هر كس بـخـواهى ،
حكومت را مى گيرى ؛ هر كس را بخواهى عزّت مى دهى ؛ و هر كه را بخواهى خوار مى كنى .

ب ـ عملى

مؤ من براى در امان ماندن از رذيله جاه طلبى ، بايستى پيش از پذيرش مسؤ وليت و رياست ؛
ديـگر ارزيابى كند، سپس ـ در صورت تناسب آن دو ـ مسؤ وليت را بپذيرد و حتى خود را براى آن ، نامزد
نمايد، همان گونه كه حضرت يوسف (ع ) با داشتن دو ويژگى ( دانش ) و ( امانت ) ـ كه لازمه اداره امور
اقتصادى است ـ به عزيز مصر پيشنهاد داد:

( قالَ اجْعَلْنى عَلى خَزائِنِ الاَْرْضِ اِنّى حَفيظٌ عَليمٌ) (271)

گفت : مرا به سرپرستى خزاين سرزمين (مصر) بگمار كه بسيار نگهدارنده و دانشمندم .

دوم ـ انـگـيـزه هـا و لوازم ريـاسـت طـلبـى ، مـانـنـد حـسـد، ريـا، نـفـاق و... را از دل و عمل خويش
دور كند.

سوم ـ هر كارى را مخلصانه براى خدا انجام دهد.

چهارم ـ از شرّ شيطان و وسوسه هاى او به خدا پناه ببرد و براى خودسازى از ذات مقدسش ، مدد بجويد.

پـنـجـم ـ هـمّت خويش را صرف آخرت كند و كارهاى دنيا را نيز در جهت تاءمين سراى جاويد انجام دهد.

بدزبانى در مسائل سياسى

قدرت بيان و سخن سرايى ، از ويژگيهاى بسيار ارزشمند انسان است كه هرگونه پيشرفت و تكاملى كه تاكنون
در جامعه بشرى پديد آمده ، مرهون آن است . خداوند نيز در مقام ارجگذارى به اين پديده حياتى ، ابداع و
پيدايش آن را به خود نسبت داده ، مى فرمايد:

( خَلَقَ الاِْنْسانََ عَلَّمَهُ الْبَيانَ) (272)

(خداوند) انسان را آفريد و بيان را بدو آموخت .

انسان به وسيله اين توانايى و عضو ارزشمند آن ـ زبان ـ از فكر و اراده و تجربيات ديگران آگـاه مـى
شـود، تـبـادل اطـلاعـات مـى كند، آرمان و آرزوى خود را آشكار مى سازد، ديگران را در جـريان انديشه
خويش مى گذارد و از رهگذر برخورد آرا و عقايد، تمدّن عظيم بشرى و فتح قلّه هاى علمى مختلف را نصيب خود
مى سازد؛ و به تعبير امير مؤ منان صلوات الله عليه :

( لِسانُكَ تَرْجُمانُ عَقْلِكَ) (273)

زبانت ، سخنگوى خردت مى باشد.

هـمـين طور زبان كليد ورود به اسلام نيز هست و تا كافرى شهادتين را بر زبان جارى نسازد، در زمره
مسلمانان در نمى آيد، چنان كه وسيله تحقّق عبادات بزرگى چون نماز، حجّ، قرائت قرآن ، امـر بـه
مـعـروف و نهى از منكر، تبليغ آيين خدا، آشتى دادن ميان مردم ، تعليم و تعلّم ، يارى ستمديدگان و...

نيز مى باشد.

در وادى سـيـاسـت نـيـز، زبان نقش ارزشمندى در پيشبرد مقاصد انسانى ، سامان دادن به كارها، توجيه
برنامه ها، مقابله با دشمنان ، تبادل نظر و صدها موضوع ديگر ايفا مى كند كه همانند روز روشن است .

/ 88