غيرت معصومين عليهم السلام
بـه اعـتـقـاد مـا مـعـصـومـيـن عـليـهـم السـلام ، جـمـلگـى انـسـانـهـاى كـامـلى بـودنـد كـههـمـه فـضـايـل انـسـانـى را در حـد كـمـال دارا بـودنـد، در ايـنـجـا به چند نمونه از غيرت سياسى
آن بزرگواران اشاره مى كنيم :1 ـ لوط پـيـامـبـر و حـضرت ابراهيم عليهماالسلام ، معاصر بودند؛ روميان طى يك حمله حضرت لوط را بـه
اسـارت گـرفـتند. وقتى اين خبر به حضرت ابراهيم رسيد، به جنگ روميان رفت و حـضـرت لوط را از
چـنـگـشـان آزاد سـاخـت و ايـن اوليـن نـبـردى بـود كه در راه خدا انجام گرفت .(204)2 ـ كعب بن اشرف ، از سران يهود، پس از جنگ بدر، قريش را بر ضد مسلمانان ، تحريك كرد و نـسـبـت بـه رسول
اكرم صلّى اللّه عليه وآله بدگويى نمود و حتى در غزلهاى عاشقانه اش از زنـان مـسـلمـان يـاد مـى
كـرد. رسـول خـدا(ص ) ايـن گـسـتـاخـيـهـا را تـحـمـل نـكـرد و بـه عـده اى از مـسـلمـانـان فـرمـان
داد تـا او را شـبـانـه بـه قتل رساندند.(205)3 ـ جنگهاى صدر اسلام گرچه بطور عموم جنبه دفاعى داشت ، گاهى نيز جنبه تلافى جويانه داشـت و بـه
انـتـقـام خـون مـسـلمانان مظلوم صورت مى گرفت و ناشى از غيرت سياسى و دينى پـيـامبر(ص ) و مسلمانان
بود. بنابر نقل مورّخان ، سريّه ( علقمة بن مجزر) و سريّه ( زيد بن حارثه ) به سوى قبيله ( جزام ) بدين
منظور بود (206)، چنان كه غزوه ( بنى لحيان ) ـ كـه رسـول خـدا(ص ) فرماندهى آن را به عهده داشت ـ به تلافى
كشتار ( اصحاب رجيع ) انجام شد.(207)4 ـ بـرخـى از خطبه هاى نهج البلاغه ، از جمله خطبه 27، نشانگر غيرت بى حدّ امام على عليه السـلام و
كـوشـش بى دريغ آن امام همام در برانگيختن غيرت مردم عليه نابسامانيهاى سياسى ـ اجتماعى است ؛
جنگهاى ( جمل ) ، ( صفين ) و ( نهروان ) نيز در اين جهت رقم خورد.5 ـ ( فـارس بـن حـاتـم ) مـرد شـرور و فـتـنـه گرى بود كه مردم را به بدعت در دين فرامى خـوانـد، امـام
عـسكرى عليه السلام طى اطلاعيه اى اعلام كرد هر كس فارس بن حاتم را بكشد، من بهشت را براى قاتل ضمانت
مى كنم !(208)خـروش حيدرگونه امام راحل قدس سرّه در صدور فتواى تاريخى اعدام سلمان رشدى مرتدّ نيز برخاسته از
ايمان راسخ و غيرت زايدالوصف آن رادمرد عارف بودكه باژرف انديشى ، دسيسه دشمنان اسلام را در تدوين
كتاب آيات شيطانى كشف كرد و آن را خنثى ساخت . ايشان فرمود:مـسـاءله كـتـاب آيـات شيطانى ، كارى حساب شده براى زدن ريشه دين و ديندارى و در راءس آن اسـلام و
روحـانيت است ، يقيناً اگر جهانخواران مى توانستند ريشه و نام روحانيت را مى سوختند، ولى خداوند
همواره حافظ و نگهبان اين مشعل مقدس بوده است .(209)امـام بـا مـوضـعگيرى بجا و شجاعانه خويش ، جهان اسلام را منسجم و يكپارچه بر ضد استكبار جـهـانـى
شـورانـد، بـگـونـه اى كـه سـران كـفـر و مـزدورانـشان را به هراس افكند؛ بهتر است تحليل داستان را
از قلم آن عزيز سفر كرده بياوريم :راسـتـى به چه علت است كه در پى اعلام حكم شرعى و اسلامى مورد اتفاق همه علما در مورد يك مـزدور
بـيـگـانـه ايـنـقـدر جـهـانـخـواران بـرافـروخـتـه شـدنـد و سـران كـفـر و بازار مشترك و امثال
آنان به تكاپو و تلاش مذبوحانه افتاده اند؟ غير از اين نيست كه سران استكبار از قدرت برخورد عملى
مسلمانان در شناخت و مبارزه با توطئه هاى شوم آنان به هراس افتاده اند و اسلام امروزِ مسلمانان را يك
مكتب بالنده و متحرك و پرحماسه مى دانند و از اينكه فضاى شرارت آنان مـحـدود شـده اسـت و مـزد
بـگـيـران آنـان چـون گذشته با اطمينان نمى توانند عليه مقدّسات قلم فرسايى كنند، مضطرب شده
اند.(210)مـسـلمـانـان ، بـويژه دولتمردان و سياستمداران نيز با الگوگيرى از معصومين علهيم السلام و
عـالمـان ربـانـى ، نـسـبـت بـه مـسائل جهان اسلام ، حساس باشند و بادرايت و تدبير و غيرت و
شـجـاعـت از كـيـان اسـلام و مـسـلمـانـان دفـاع كـنـند و اجازه ندهند كه قدرتهاى شيطانى ، روحيه
سـلحـشورى و حماسى آنان را به خمودى كشانند و بر ويرانه هاى بى تفاوتى آنان ، كاخهاى قدرت و آرزو بنا
كنند كه هرگز چنين مباد!
حفظ اصالتهاى فرهنگى
فـرهـنـگ در لغـت بـه مـعـنـاى تـعـليـم و تـربـيـت ، عـلم و دانـش و عـقـل و خـرد آمده است .(211)جامعه شناسان گفته اند: ( فرهنگ به شيوه اى از زندگى اطـلاق مـى شـود كـه اعـضـاى يـك جـامـعـه آن رافـرا مـى گـيـرنـد و عـمـل مـى كنند و از نسلى به نسل ديگر انتقال مى دهند.) (212) همين طور آن را داراى
سه جنبه شناختى ، مادّى (فنّى ) و سازمانى مى دانند كه :جنبه شناختى عبارت است از باورداشتها، اسطوره ها، ايدئولوژيها، ارزشها، رويكردها و دانش .جنبه فنّى يا مادّى عبارت است از مهارتها، پيشه ها، ابزارها و چيزهاى مادّى ديگرى كه اعضاى يك جامعه
آنها را به كار مى برند.جـنـبـه سـازمـانـى فـرهـنـگ را نيز، آداب و رسوم ، عرفها، قوانين و نقشهايى كه با پايگاههاى
گوناگون يك فرهنگ همبسته اند، تشكيل مى دهند.(213)پـرداخـتـن بـه تـعاريف و كشمكشهايى كه پيرامون واژه فرهنگ ، در علوم مختلف رواج دارد، چندان مثمر
ثمر نيست (214)، بعلاوه ، به جنبه اخلاقى موضوع نيز ارتباط چندانى ندارد، از ايـن رو اصـل مـوضـوع را
پيش مى كشيم با اين توضيح كه منظور ما از فرهنگ ، فرهنگ اسلامى است كه مجموعه دستورات ، قوانين و
مقررات ، آداب و رسوم و گفتار و كردارى است كه از شرع مـقـدّس ، نـشـاءت گـرفـتـه و مـنشاء آن ، عقيده
و تفكر اسلامى است ، چنان كه مراد از اصالتهاى فـرهـنـگـى نيز، آنهايى است كه از اهميت و اولويت
برخوردار است و مى توانند نقش اساسى ايفا كنند و حتى براى اجزاى ديگر فرهنگ اسلامى ، سمت مادرى و
ريشه اى داشته باشند.