ضرورت پايبندى به قانون
از بـخش پيش نتيجه مى گيريم كه مؤ منان واقعى ، قانونمندان واقعى نيز هستند و هر چه ايمان فـرد،قـويـتـر بـاشـد، بـيـشـتـر و بـهـتـر قـانـون را مـراعـات مـى كـنـد، چنانكه بى احترامى و
پـايـمـال كـردن قـانـون ، نـشـانـه ضـعـف و سـسـتـى ايـمـان مـحـسـوب مـى شـود، بـه هـمـيـن دليل
، انبيا و اوصياى گرانقدرشان علاوه بر آنكه مبلّغ قانون خدا بودند، خود بيش از ديگران قـانـون را
مـراعـات مـى كـردنـد و در بـرابـر آن تـسـليـم بـودنـد؛ امـام راحل ـ رحمة الله عليه ـ در اين باره
مى فرمايد:... از صـدر عـالم تـا كـنـون ، تـمـام انـبـيـا بـراى برقرار كردن قانون آمده اند و اسلام براى
بـرقـرارى قـانـون آمـده اسـت و پـيغمبر اسلام و ائمّه اسلام و خلفاى اسلام ، تمام براى قانون
خـاضـع بـوده انـد و تسليم قانون بوده اند، ما هم بايد تبعيت از پيغمبر اسلام بكنيم و از ائمّه هدى
[تبعيت ] بكنيم و به قانون ، هم عمل كنيم و هم خاضع باشيم ... (239).در شريعت مقدّس اسلام ، ارزش انسان در ( تقرّب به خدا) نهفته است و قرب الهى نيز در سايه ( تـقـوا) به
دست مى آيد (240)؛ تقوا مصاديق متعدّدى دارد كه يكى از مصداقهاى مهمّ آن رعـايـت قـانـون است ، بر اين
اساس ، مؤ من براى نزديك شدن به درگاه خدا بايد قوانين او را اجـرا كند و به آنها احترام گذارد و گرنه
به همان اندازه كه نسبت به قانون بى احترامى كند و آن را زيـر پـا بـگـذارد، از هـدف زنـدگـى و قـرب
الى اللّه فـاصله گرفته است . در آيات مـتـعـددى از قـرآن مـجـيـد، پـس از بـيـان حـكـم خـدا، قيد
تقوا نيز به آن افزوده شده است تا بر پـيـوسـتـگـى قـانـون و تـقـوا و ضـرورت پـايـبـنـدى بـه آن
بـيـشـتـر تـاءكـيـد شـود. بـطور مثال :ـ ( وَ لَكُمْ فِى الْقِصاصِ حَيوةٌ يا اُولِى الاَْلْبابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ) (241)
اى خردمندان ! براى شما در قصاص ، حيات و زندگى است ؛ شايد تقوا پيشه كنيد.ـ ( ... حُرِّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُماً وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذى اِلَيْهِ
تُحْشَرُونَ) (242)
مـادامى كه مُحرِم هستيد، شكار صحرايى بر شما حرام است و تقواى خدايى را پيشه كنيد كه به سويش محشور
مى شويد.ـ ( ... وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَئانُ قَوْمٍ عَلى اَلاّ تَعْدِلُوا اِعْدِلُوا هُوَ اَقْرَبُ
لِلتَّقْوى ) (243)
دشمنى با گروهى ، سبب نشود كه دادگرى نكنيد؛ عدالت ورزيد كه به تقوا نزديكتر است .امام خمينى (ره ) در اين باره مى فرمايد:در اسـلام ، هـمـه كـس حـتـّى پـيـامـبـر عـظـيـم الشـاءن صـلّى الله عـليـه وآله در مـقـابـل
قـانـون ، بـى امـتـيـاز در يـك صف هستند و احكام قرآن و اسلام بر همه جارى است و ارزش انـسـانـهـا
در تـبـعـيـت از قـانـون اسـت ـ كـه هـمـان تـقـواسـت ـ و مـتـخـلّف از قـانـون ، مـجـرم و قابل
تعقيب است .(244)گـفتنى است كه پايبندى به قانون و ارجگذارى به آن ،براى مسؤ ولان مملكتى و سياستمداران ضـروريـتـر و
ارزنـده تـر اسـت ، زيـرا آنان خود، تدوين كنندگان و مجريان قانون و متولّيان برنامه ريزى و اجراى
صحيح آنند و اگر خداى نخواسته ، قانون را براى مردم بخواهند و خود را مـافـوق قـانـون بدانند، بطور
قطع ، خود و جامعه را به نابودى خواهند كشاند. به داستان زير كه از امام صادق عليه السلام نقل شده ،
توجه كنيد:زنـى را نـزد پـيـامـبـر صـلّى الله عـليـه وآله آوردنـد، او بـا اينكه در دودمان خويش از شوكت و
شـرافـت بـرخـوردار بـود، دسـت بـه دزدى زده بـود. رسـول خـدا(ص ) تـصـمـيـم گـرفـت ، قانون خدا را
درباره او اجرا كند. عده اى از قريش نزد آن حضرت واسطه شدند و گفتند: آيا انگشتان زن محترمى را به خاطر
يك دزدى بى اهميت قطع مى كنيد؟! پيامبر(ص ) فرمود:آرى ! پـيـشـيـنـيـان بـه دليـل چـنـيـن تبعيضى نابود شدند؛ آنان ، قانون را نسبت به ناتوانان
اعـمـال مـى كـردنـد، ولى زورمـداران و اشـراف را مـعـاف مـى داشـتـنـد، از ايـن رو نـابـود
شدند!(245)