4 ـ بى ايمانى
ايـن پيامد نيز با توجه به بند شماره 3 عادّى و طبيعى است ؛ امام على (ع ) در اين باره نيز مى فرمايد:( لاايمانَ لِغَدُورٍ) (355) حيله گر، ايمان ندارد.
5 ـ ورود به دوزخ
بـا تـوجه به آنچه گذشت ، ترديدى باقى نمى ماند كه حيله گر جز مسير دوزخ را طى نمى كـنـد و مـكـّارى و پـيـمـان شـكنيهاى او، آتشى جاويد و فراگير خواهد شد كه تا ابديت ، دامنگير جانش مى شود. حضرت على (ع )
با معرفى معاويه ـ به عنوان جرثومه نيرنگ و تباهى ـ فرجام ننگين غدّارى راچنين ترسيم مى كند:( وَاللّهِ مـا مـُعـاوِيَةُ بِاَدْهى مِنّى وَلكِنَّهُ يَغْدِرُ وَيَفْجُرُ وَ لَوْلا
كِراهِيَّةُالْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْاَدْهَى النّاسِ وَلكِنْ كُلُّ غَدْرَةٍ فَجْرَةٌ وَكُلُّ
فَجْرَةٍ كَفْرَةٌ وَلِكُلِّ غادِرٍ لِواءٌ يُعْرَفُ بِهِ يَوْمَالْقِيامَةِ) (356)
بـه خـدا سـوگـنـد، مـعـاويه از من زيركتر نيست ، ولى او حيله گرى مى كند و عصيان مى ورزد و اگر زشتىِ
حيله گرى نبود، من زيركترين مردم بودم ، ليكن ، هر حيله اى گناه است و هر گناهى نافرمانى و هر حيله
گرى ، پرچمى دارد كه روز قيامت بدان شناخته مى شود!روشـن اسـت كـه پرچم اين گونه تبهكاران حيله گر، نشانه ورود آنها به دوزخ است ، چنان كه قرآن مجيد مى
فرمايد:( .. سَيُصيبُالَّذينَ اَجْرَمُوا صَغارٌ عِنْدَاللّهِ وَ عَذابٌ شَديدٌ بِما كانُوا يَمْكُرُونَ)
(357)
بـزودى كـسـانـى كـه مـرتكب گناه شدند، در برابر نيرنگى كه به كار مى برند، گرفتار حقارت در پيشگاه
خدا و عذاب شديد خواهند شد.
لزوم وفادارى
گـفـتـيـم كـه ( وفـا) ضـدّ ( غـدر) اسـت ؛ آن از لشـكـر عـقـل و ايـن ، از لشـكـر جهل است ، (358) هر چهاين نكوهيده و زشت است ، آن ، پسنديده و زيـبـاسـت و بـه همان اندازه كه از اين بايد گريخت ، به آن ،
بايد روى آورد. در مورد ارزش و ارجمندى وفا همين بس كه از صفات بارى تعالى است و در قرآن مى خوانيم :( ... اَوْفُوا بِعَهْدى اُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَ اِيّاىَ فَارْهَبُونِ) (359)
به عهد من وفا كنيد تا به پيمانتان وفا كنم و تنها از من بيم داشته باشيد.از قـرآن و روايات برمى آيد كه وفادارى به همه عهد و پيمانها از ايمان راستين برمى خيزد و امكان
ندارد، كسى ايمان واقعى داشته باشد و در داد و ستدهاى سياسى و اجتماعى به عهد خويش پايبند نباشد.قرآن مجيد يكى از ويژگيهاى مهم مؤ منان واقعى را پايبندى به پيمان مى داند و مى فرمايد:( وَالَّذينَ هُمْ لِاَماناتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ راعُونَ) (360)
كسانى كه امانتها و پيمان خويش را مراعات مى كنند.امير مؤ منان صلوات الله عليه نيز آن را اصل و ريشه ديندارى معرّفى كرده ، مى فرمايد:( اَصْلُالّدينِ اَداءُالْاَمانَةِ وَالْوَفاءُ بِالْعُهُودِ) (361)
اصل دين ، اداى امانت و وفادارى به پيمانهاست .بـرايـن اسـاس ، بر هر مسلمانى لازم و واجب است كه به قراردادهاى فردى و اجتماعى خود احترام گـذارد و
هـيـچ گـاه شـخـصـيـت و تـديـّن خـود را بـا غـدر و حـيـله گـرى ، زيـر سـؤ ال نـبـرد. اهـمـيّت اين
موضوع در قراردادهاى گروهى و ملّى و براى صاحب منصبان و مسؤ ولان دو چندان مى شود؛ عملكرد آنان در
راءس و قسمت بالاى هرم جامعه اسلامى ،به اسم اسلام و مسلمانان تـمـام مـى شود و كوچكترين تخلّفشان ،
به همه ملت و كشور، تعميم داده مى شود، پس با جدّيت تمام بايد نخست در عقد هر قرارداد سياسى ، اجتماعى
، امنيّتى ، اقتصادى ، فرهنگى و مانند آن ، دقـت كافى نمايند و خير و مصلحت و اصول انقلاب و شؤ ون
مذهبى را در نظر بگيرند. سپس به هـر قـيـمتى كه شده نسبت به استحكام و دوام آن در مدّت مقرّر،
ايستادگى كنند تا جامعه اسلامى و مسلمانان ، در سطح بين الملل به خوش عهدى و پيماندارى شناخته شوند.نـكته بسيار ظريف ديگر ـ كه از متن دين و معارف الهى نشاءت مى گيرد ـ اين است كه مسلمانان ، بـرخـلاف
سـردمداران كفر و استكبار، كه با حيله گرى و قلدرى ، بر جهان حاكم گشته اند، از راه كـسـب فـضـايـل و
پـايـبـنـدى بـه اصـول انـسـانـى ، سـرورى و بـرتـرى جهانى ( اَلْوَفاءُ حِصْنُالسُّؤْدُدِ) (362)
وفادارى ، دژ سيادت و آقايى است .