ج ـ سيره اوليا
اوليـاى الهـى ـ اعـم از پـيـامـبـران ، اوصـيـا، صـدّيـقـان ، صـالحـان وشـهـيـدان ـ هـمـواره درمـتن مـسـائل اجـتـمـاعـى قـرار داشـتـنـد و بـا تمام وجود در بهينه سازى همه جانبه جامعه اى كه در
آن زندگى مى كردند، مى كوشيدند، بطور مثال :حـضـرت نـوح عـليـه السـلام 950 سـال مـردم را بـه دين الهى دعوت كرد؛ امّا آنان او را تكذيب كـردنـد،
آزار رسـاندند و حتى مورد استهزا قرار دادند، ولى آن فرستاده خدا هيچ گاه صحنه را خـالى نـكـرد،
قـرآن مـجيد در چندين سوره ، حضور فعّال و خستگى ناپذير اين پيامبر سترگ را بيان كرده سوره (71) را نيز
بدو اختصاص داده است .حـضـرت ابـراهـيـم عـليـه السـلام نـيـز از پـيـامبران اولواالعزم بود كه از سنين جوانى پا به
عـرصـه حق طلبى نهاد و بدون هيچ گونه بيم و هراس به ترويج آيين توحيد پرداخت ، عنوان قـهـرمـانـى بـت
شكنى را از آنِ خود ساخت ، عارفانه در ميان خرمن آتش نمروديان نشست ، ولى از تلاش و فعاليت باز
نايستاد.حـضـرت موسى عليه السلام نيز در راه دعوت به سوى خدا هر گونه مشقتى را به جان خريد، با فرعونيان ،
قارون و سامرى در سه جبهه زور و زر و تزوير جنگيد، ولى هرگز يك قدم عقب نـشـيـنـى نـكـرد و لحظه اى در
ادامه راه ترديد به خود راه نداد. او حتى در برابر عناصر سست پـيـمـان داخـلى كه به او گفتند: (
فَاذْهَبْ اَنْتَ وََربُّكَ فَقاتِلا اِنّا ههُنا قاعِدُونَ) (120) صحنه را خالى نكرد و با استوارى
گفت :( ... رَبِّ اِنّى لا اَمْلِكُ اِلاّ نَفْسى وَ اَخى فَافْرُقْ بَيْنَنا وَ
بَيْنَالْقَوْمِالْفاسِقينَ) (121)
پروردگارا! من تنها اختيار خود و برادرم را دارم ، ميان ما و اين جمعيت تبهكار جدايى بيفكن .خاتم الانبيا صلّى اللّه عليه و آله نيز در اوان بعثت ، پيام حضور و استقامت دريافت مى كند:( يا اَيُّهَاالْمُدَّثِّرُ قُمْ فَاَنْذِرْ) (122)
اى جامه به خود پيچيده ، برخيز و بيم ده .او نيز در طول 23 سال از هيچ كوششى دريغ نورزيد، از روزى كه اوّلين پيام وحى را دريافت كـرد تـا آن روز
كـه بـه ديـدار پروردگارش شتافت ، در همه صحنه ها حضور داشت ؛ از بيان احـكام شرعى و پند و اندرز
گرفته تا اجراى حدود الهى ، فرماندهى جنگ ، اقامه جمعه و جماعت ، رسـيـدگـى بـه كـارهـاى خـرد و
كـلان مـردم ، حـتـى از عـيـادت بيمار، تشييع جنازه ، نامگذارى اطفال و ... نيز غافل نبود و بدون
ترديد، رسول خدا (ص ) از نظر كمّى و كيفى ، پركارترين انسان تاريخ است و كسى به پاى او نخواهد رسيد.آن حضرت به امّت خويش نيز سفارش كرد كه هيچ گاه در برابر توطئه ها و هجوم بيگانگان و مـنـافـقـان ،
سـسـتـى نـكـنـنـد و از مـيـدان نـگـريـزنـد. بـطـور مثال فرمود:( اِذا رَاءَيْتُمْ مُعاوِيَةَ عَلى مِنْبَرى يَخْطِبُ فَاقْتُلُوهُ) (123)
هر گاه ديديد معاويه روى منبر من سخنرانى مى كند، او را بكشيد.چـنـان كـه روشـن اسـت ، مـعـاويـه مـصـداق يـك حـاكـم خـودسر و منافق است و دستور پيامبر(ص ) شـامـل
امـثال معاويه در طول تاريخ مى شود، همان گونه كه حضرت سيدالشهدا(ع ) نيز واقعه عـاشـورا را مـنحصر
به زمان خود و شخص يزيد نكرد، بلكه با درايت و آينده نگرى اعلام داشت كه هر گاه جهان اسلام به حاكم
تبهكارى مثل يزيد گرفتار مى شود، بر مسلمانان فرض است كه در برابر او به پاخيزند و از كيان اسلام
دفاع كنند.(124)سيره اهل بيت وحى بويژه اميرمؤ منان صلوات الله عليه ـ با همه دسيسه هايى كه بر ضدّ آنها چيدند ـ حضور
همه جانبه در ميدانهايى بود كه به سود اسلام و مسلمانان مى انجاميد و حضور آن فـرزانـگـان مـعـصـوم
در كـنـار خـلفـا و رفت و آمدشان به دربار پادشاهان ستمگر نيز در همين چـارچـوب قـابـل تـوجـيـه است
، چنان كه حضرت على عليه السلام استراتژى حضور و سكوت خويش را در چند جمله چنين توجيه مى كند:شما قطعا مى دانيد كه من از هر كس ديگر به خلافت شايسته ترم [با اين وصف عثمان را انتخاب مـى كـنـيـد]
بـه خـدا سـوگند تا امور مسلمانان رو به اصلاح باشد، و تنها بر من ستم رود، از خلافت ، دست مى كشم
...(125)بـه هـمين دليل ، تاريخ هيچ گونه بى تفاوتى ، منفى بافى و جوسازى برضد خلفا، از آن حـضـرت بـه يـاد
نـدارد، بـلكـه بـرعكس ، همواره براى آنان خيرانديشى مى كرد، علم سرشار خـويـش را در اختيارشان مى
نهاد و از هر گونه رايزنى و مشورت با آنان دريغ نمى كرد، گر چـه همواره بر مواضع اصولى خويش پايبند
بود و تسليم جريانهاى انحرافى نشد و آنان را تاءييد نكرد.