و بيزار ساخت .
از آن پس ديگر در نظر مردم هرگونه اعتراف و خضوع نسبت به دين به معناى اعتراف و خضوع و تسليم در برابر خود كامگى و زور گوئى ظالمانه ء كليسامحسوب مى شد .
اينجا بود كه آن شكاف عميق ميان دين و علم پديد آمد و آن جدائى شوم كه تا طليعه ء قرن بيستم ادامه داشت آغاز شد و مردم بويژه دانشمندان همچون چار پايانى رميده كه از فرياد شير ميگريزند ( 1 ) بى اختيار از هر دين و آئين آسمانى گريزان و فرارى شدند و فقط وقتى بخود آمدند و خلا روحى بزرگى را كه محصول چهار قرن سرگشتگى بود احساس كردند كه آفتاب قرن بيستم از افق سر بر آورده و جهان وارد مرحله ء تازه ئى شده بود .
ما در اين بحث كوتاه نمى توانيم همه ء آن شرائط و موجباتى را كه سرانجام در اروپا به جدائى دين از علم منجر شد بررسى كنيم ( 2 ) و يا درباره ء آن سرگشتگى و سرگردانى ئى كه معلول گريز از دين بود و يا از نتايج سوئى كه بر اثر دورى از روشالهى و اختيار روشهاى زائيده از جهالت بشريت بدان دچار شد سخن بگوئيم .
فقط به چند نمونه از اشتباهات و انحرافات اشاره ميكنيم .
1 - مضمون آيه ء قرآن : كانهم حمر مستنفره
فرت
من قسوره ..
2 - اين موضوع را بتفصيل در كتاب آينده در قلمرو اسلام فصل بلاى جدائى مطالعه كنيد .
( مؤلف )