اصول پنجگانه اعتقادی

مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

نسخه متنی -صفحه : 47/ 42
نمايش فراداده

(فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهَُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَةٍ شَرًّا يَرَهُ)(94)

هر كس به اندازه ذره اى كار نيك انجام دهد آن را مى بيند و هر كس به مقدار ذره اى بدى كند آنرا خواهد ديد.

حتى از تصميم هاى او باخبرند و بر آنچه از دلش مى گذرد، آگاهى دارند:

(وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ)(95)

به راستى كه انسان را آفريديم و به آنچه نفس او وسوسه مى كند آگاهيم ، و ما از رگ گردنش به او نزديكتريم .

بنابراين ، آن كس كه به عالم آخرت و روز پاداش و جزا، ايمان دارد و خود را در پيشگاه خداوند مسؤ ول مى داند، همواره مراقب خويش است تا پاى از حريم قانون و برنامه الهى فراتر نگذارد و از مسير عدالت منحرف نشود. نهان و آشكارش ‍ يكسان است و هميشه و همه جا، حقوق و حدود مردم را رعايت مى كند و مى كوشد تا لحظه اى از حقيقت دور نشود و همواره بر محور حق سير كند.

خلاصه

معاد، به معناى بازگشت دوباره روح به بدن در روز قيامت و از اساسى ترين مسائل اديان آسمانى است .

اسلام به آن اهميت فراوان داده و قرآن به شكل گسترده اى مسائل مربوط به آن را مطرح كرده است .

ايمان به معاد، شعاع انديشه انسانى را از پهنه عالم خاكى مى رهاند و پوچى و بيهودگى را از زندگى او مى زدايد.

در پرتو اعتقاد به معاد، مسؤ وليت ها و تعهدات از صفحه زبان عبور مى كند و در لوح دل و جان ، نگاشته مى شود.

ايمان به پاداش و جزاى اخروى ، پشتوانه معنوى عدالت اجتماعى است . در پرتو چنين باورى ، شخص ، خدا را ناظر اعمال خود مى داند و معتقد است كه بايستى در روز قيامت پاسخگوى اعمالش باشد.

پرسش

1 معاد را تعريف نماييد و بگوييد اسلام آن را در چه مرتبه اى قرار داده است ؟ 2 اصل معاد و چگونگى و كيفيت آن ، كدام يك با وحى و اخبار و كدام يك با دليل عقلى ثابت مى شود؟ توضيح دهيد.

3 آثار سازنده ايمان به معاد را به طور خلاصه ، بيان كنيد.

4 بينش هاى مادّى ، زندگى انسانى را چگونه ترسيم مى كنند و چه پيامدهايى دارند؟ 5 رابطه ايمان به قيامت و عدالت اجتماعى چگونه است ؟ بيان كنيد.

برزخ

هنگام مرگ ، تمام حقيقت و شخصيت انسان كه همان (روح ) اوست ، بى كم و كاست از جانب ماءموران الهى دريافت مى شود و هيچ گونه فنا و نيستى در آن راه ندارد.

آنچه متلاشى مى شود بدن آدمى است ولى روح كه حقيقت انسان است ، از بين نرفته باقى مى ماند.

قيامت صغرى

هنگام مرگ انسان چشم به عالمى مى گشايد و حقايقى را مى بيند كه چه بسا عمرى از آن غافل بوده است ، گويى كه از خواب عميق برخاسته است و اينك خود را با واقعيات برتر روبرو مى بيند. بنابراين ، مرگ نوعى بيدارى است يعنى با مرگ ديده برزخى انسان گشوده شده ، با جهانى آشنا مى شود كه به مراتب از جهان مادى وسيع تر است .

از سوى ديگر، با مركز دلبستگى هاى مادى ، روابط خويشاوندى و پيوندهاى اجتماعى انسان ، كه وى را با عالم دنيا مرتبط كرده ، يكباره گسسته شده و به رؤ يايى مبدل مى گردد. آمال و آرزوهاى دور و درازى كه