اسوه های قرآنی و شیوه های تبلیغی آنان

مصطفی عباسی مقدم

نسخه متنی -صفحه : 429/ 271
نمايش فراداده

و همسر عزيز هم دوباره بر معصوميت او صحه مى‏گذارد؛

الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصّادِقِينَ؛(28)

اكنون حقيقت آشكار شد. من بودم كه از او كام خواستم، و بى شك او از راستگويان است.

و نتيجه آن مى‏شود كه پادشاه پس از اطلاع از چند و چون قضيه، يوسف را از خواص خود قرار مى‏دهد و او را به سمت خزانه‏دارى مملكت پهناور مصر مى‏گمارد.

علامه طباطبايى درباره تلاش يوسف براى اثبات بى گناهى خود مى‏گويد:

يوسف براى اين كه شايعات و تبليغات عليه خود را در ميان مردم و درباريان خنثى سازد و بى گناهى خويش را اثبات نمايد به مأمور پادشاه مصر براى آزادى‏اش گفت:

برگرد و بپرس كه قضيه دست بريدن زنان دربارى چه بوده است!

يوسف با ظرافت تمام وارد مى‏شود و بدون اين كه ملكه يا ديگر زنان را متهم كند، با ادب كامل سرنخى به پادشاه مى‏دهد تا او در پى تحقيق به همه جزئيات ماجرا واقف گردد و از پاكى و برائت او آگاهى‏يابد.(29)

در پايان اين سخن بد نيست اشاره كنيم كه اگر آيات 52 و 53 سوره يوسف:

ذلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّى لَمْ‏أَخُنْهُ بِالغَيْبِ وَأَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِى كَيْدَ الخائِنِينَ * وَما أُبَرِّئُ نَفْسِى إِنَّ النَّفْسَ لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلّا ما رَحِمَ رَبِّى .

- يوسف (يا زليخا) گفت: اين اعاده حيثيت براى آن بود كه عزيز بداند من در نهان به او خيانت نكردم و خدا نيرنگ خائنان را به جايى نمى‏رساند) را گفته زليخا بدانيم - چنان كه از سياق آيات بر مى‏آيد و برخى از مفسران نيز بدان اشاره كرده‏اند(30) اين اعترافات حاكى از تأثير عميق و شگرف دعوت عملى يوسف است كه توانست فرد فاسق و منحرفى را اين‏گونه به‏سوى خدا باز آورد كه جمله