و همسر عزيز هم دوباره بر معصوميت او صحه مىگذارد؛
الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصّادِقِينَ؛(28)
اكنون حقيقت آشكار شد. من بودم كه از او كام خواستم، و بى شك او از راستگويان است.
و نتيجه آن مىشود كه پادشاه پس از اطلاع از چند و چون قضيه، يوسف را از خواص خود قرار مىدهد و او را به سمت خزانهدارى مملكت پهناور مصر مىگمارد.
علامه طباطبايى درباره تلاش يوسف براى اثبات بى گناهى خود مىگويد:
يوسف براى اين كه شايعات و تبليغات عليه خود را در ميان مردم و درباريان خنثى سازد و بى گناهى خويش را اثبات نمايد به مأمور پادشاه مصر براى آزادىاش گفت:
برگرد و بپرس كه قضيه دست بريدن زنان دربارى چه بوده است!
يوسف با ظرافت تمام وارد مىشود و بدون اين كه ملكه يا ديگر زنان را متهم كند، با ادب كامل سرنخى به پادشاه مىدهد تا او در پى تحقيق به همه جزئيات ماجرا واقف گردد و از پاكى و برائت او آگاهىيابد.(29)
در پايان اين سخن بد نيست اشاره كنيم كه اگر آيات 52 و 53 سوره يوسف:
ذلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّى لَمْأَخُنْهُ بِالغَيْبِ وَأَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِى كَيْدَ الخائِنِينَ * وَما أُبَرِّئُ نَفْسِى إِنَّ النَّفْسَ لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلّا ما رَحِمَ رَبِّى .
- يوسف (يا زليخا) گفت: اين اعاده حيثيت براى آن بود كه عزيز بداند من در نهان به او خيانت نكردم و خدا نيرنگ خائنان را به جايى نمىرساند) را گفته زليخا بدانيم - چنان كه از سياق آيات بر مىآيد و برخى از مفسران نيز بدان اشاره كردهاند(30) اين اعترافات حاكى از تأثير عميق و شگرف دعوت عملى يوسف است كه توانست فرد فاسق و منحرفى را اينگونه بهسوى خدا باز آورد كه جمله