حكمت در لغت معناى جامع و وسيعى دارد كه بر هر سخن و نظريه محكم و پابرجا كه ضامن سعادت انسان است گفته مىشود، بنابراين هر نظريه سودمندى كه ضامن صلاح فرد و اجتماع باشد از مصاديق حكمت است.(7)
اما با توجه به گستره مفهوم حكمت، مىتوان اين واژه را جامع فضايل نظرى و عملى دانست. حكيم در انديشه و رفتار بهترين و مناسبترين مورد را برمىگزيند و پى مىگيرد.
لقمان در عرصه انديشه، با والاترين افكار و آرا به ارشاد مىپرداخت و در عرصه عمل نيز كاملترين اخلاق و سلوك را به نمايش مىگذاشت. از اين رو، شخصيتش -كه مركب از انديشه و عمل او بود - الگوى تمام عيار مؤمنان و حقجويان بود؛ مهمترين جلوه حكمت لقمانى شركستيزى او در همه فرصتها بود كه در آيه زير منعكس است:
وَإِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يا بُنَىَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ؛(8)
و ياد كن هنگامى را كه لقمان به پسر خويش - در حالى كه او را اندرز مىداد - گفت: اى پسرك من، به خدا شرك مياور كه بهراستى شرك ستمى بزرگ است.
يكى از جالبترين مظاهر حكمت لقمان را در اينجا مىآوريم:
روزى مولايش دستور ذبح گوسفندى و طبخ بهترين عضو آنرا به او داد، او دل و زبانش را آورد. باز دستور طبخ پليدترين اعضا را داد. لقمان اين بار نيز دل و زبانش را آورد.
مولا نگاهى تعجب آميز به او كرد و سبب را پرسيد. پاسخ داد:
إنّهما اطيب شىء إذا طابا وأخبث شىء إذا خبثا؛
اين دو پاكترين چيزها هستند اگر پاكشوند و آلودهترين اشياء هستند اگر ناپاك شوند.(9)
در روايتى كه حماد از امام صادق(ع) نقل مىكند جمع حكمت عملى و نظرى را در شخصيت لقمان مىتوان مشاهده كرد:
از امام صادق(ع) درباره لقمان و حكمت خدادادش پرسيدم، فرمود: بهخداوند سوگند فرزانگى لقمان به سبب دارايى، مقام خانوادگى و اجتماعى، قدرت جسمانى و يا زيبايى چهره به او ارزانى نگشت، بلكه وى مردى نيرومند در مسائل دينى (الهى) بود و پاكدامن، كم سخن، دل آرام، تيزبين، دورانديش، عبرت آموز و بسيار انديش بود و هرگز غضب نكرد وهيچگاه با كسى شوخى نكرد و بر چيزى از امور دنيا شادى نكرد و از هيچ كارى از كارهاى دنيا اندوهگين نگشت.(10)