با وجود تأكيد و اصرار بر ديدگاه توحيدى و نفى تفكر چند گانه پرستى، اصحاب كهف در برخورد با مشركان، آنان را از مباحثه و مناظره و تبادل انديشهها نااميد نمىكنند، بلكه از ايشان استدلال روشن و بينه آشكار مىطلبند. اين برخورد، الهامكننده شيوهاى مترقى در دعوت است كه بر آزادمنشى در تبليغ تأكيد مىورزد و مورد عنايت ويژه قرآن مىباشد؛
لَوْلايَأْتُونَ عَلَيْهِمْ بِسُلْطانٍ بَيِّنٍ؛(10)
چرا بر حقانيت آنها برهانى روشن نمىآورند؟
پيش از آن نيز سخنى مىگويند كه خود حاوى نوعى استدلال بر توحيد است:
فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّمواتِ وَالأَرضِ؛(11)
پس گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمين است.
و آن استدلال اين است كه پروردگار و معبود شايسته، همان خالقى است كه از عهده آفرينش آسمان و زمين برآمده است.
خداى شما چه چيز را خلق كرده است؟!
لَنْ نَدْعُوَاْ مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً؛
هرگز به جز او خدايى را معتقد نخواهيم بود، كه در غير اين صورت سخن و عقيده ظالمانه و گزافهاى گفتهايم.
اينان با اين جمله چنين استدلال كردند كه اعتقاد به تعدد خدايان در مقايسه با اعتقاد توحيدى سخن ستمكارانه و ياوهاى است چون مبنا و دليلى ندارد. درباره شطط گفتهاند: قول فيه ظلم مفرط و بعد عن الحق (سخنى كه حاوى ستم فاحش و دورى از حقيقت است).
بنابراين سايه استدلال و حكمت بر تمام گفتارهاى اصحاب كهف مشهود است و اين از روشهاى برجسته تبليغ ايشان به شمار مىرود.