4 . هجرت در هنگام تنگناى دعوت
ياران كهف نيز همانند ساير اسوههاى قرآن، چون در تنگناى فشار و خفقان گرفتار آمدند راه هجرت رابرگزيدند كه در واقع نه به معناى گريز از ديارى به ديار ديگر، كه گريز از شرك به توحيد بود، چنان كه
آيه زير بدان تلويح دارد:وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَما يَعْبُدُونَ إِلّا اللَّهَ فَأْوُا إِلَى الكَهْفِ يَنْشُرْ
لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيُهَيِّىْء لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرْفَقاً؛(12)و چون از آنها و آنچه جز خدا مىپرستند كناره گرفتيد، پس به غار پناه جوييد تا پروردگارتان از رحمت
خود بر شما بگستراند و براى شما در كارتان گشايشى فراهمسازد.تفسير الميزان درباره كيفيت فرار اصحاب كهف از شهر چنين مىگويد:پادشاه مأمورانى بر دروازه شهر گمارده بود تا هر كس خواست بيرون شود نخست به بتها سجده كند. اين
گروه بهعنوان شكار خارج شدند. در بين راه به شبانى برخوردند و او را به دين خود دعوت نمودند. او
نپذيرفت اما سگ او دعوت ايشان را پذيرفت و بهدنبال ايشان به راه افتاد.(13)گفتنى است كه تنها ترك ديار شرك به نيت رهايى از شرك، خود نوعى تبليغ عملى توحيد است، چه رسد آن كه
مهاجران در عرصه جديد فرصت بهترى براى ترويج توحيد بيابند كه در اين صورت به توفيق مضاعف دست
يافتهاند.
5 . اميدوارى به رحمت خدا
با وجود قلت تعداد و نداشتن هيچگونه حمايت و پشتيبانى در ديار شرك، اصحاب كهف با ايمان و اطمينان،اعتماد و توكل به ذات حق، گامهاى استوار خود را يكى پس از ديگرى برمىداشتند و در هر مقطع ياد خدا و
توكل و استمداد از او را نصب العين خويش قرار مىدادند؛فَأْوُا إِلَى الكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ؛(14)پس به غار پناه بريد تا خدايتان از رحمت خود بر شما بگستراند.رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَهَيِّىءْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً؛(15)پروردگار ما! از جانب خود به ما رحمتى بخش و كار ما را براى ما به سامان رسان.