پروردگار آسمانها و زمين است. جز او هرگز معبودى را نخواهيم خواند.پس از اين مرحله با يك برخورد حكيمانه، خود را تابع استدلال روشن معرفى نمودند؛هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْلايَأْتُونَ عَلَيْهِمْ بِسُلْطانٍ
بَيِّنٍ؛(6)اين قوم، جز او معبودانى اختيار كردهاند، چرا بر حقانيت آنها برهانى آشكار نمىآورند؟ و در مرحله نهايى هجرت را برگزيدند، چرا كه راهى و قدرتى براى مقابله با انحرافات حاكم نداشتند.ازاين رو به منظور رهايى خود و دستيابى به فرصتهاى جديد، سرزمين كفر را ترك كرده به غارى پناه
بردند.مخصوصاً با توجه به آنچه در تواريخ نقل شده كه اصحاب كهف وزيران و صاحب منصبان بزرگ شاه بودند كه بر
ضد او قيام كردند، روشن مىشود كه گذشتن از آن زندگى پر ناز و نعمت و ترجيح غارنشينى بر آن تا چه حد
شهامت و گذشت و همت و وسعت روح مىخواهد.(7)
2 . قاطعيت و صراحت در اظهار عقيده
اصحاب كهف چون اصرار پادشاه و يارانش را بر كفر و شرك و وادار نمودن مردم به تعظيم بتان را ديدند،سكوت و آرامش را روا ندانسته، با قيامى يكپارچه و منسجم، يكصدا آهنگ توحيد سر دادند و بر همان چيزى
پاى فشردند كه پادشاه از آن مىهراسيد و در صدد محو آن بود. آنان بى مهابا بر يكتاپرستى و خداجويى و
نفى شرك و بت پرستى تأكيد نمودند، در حالى كه مىدانستند با اين كار جانشان به شدت در معرض خطر است؛فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّمواتِ وَالأَرضِ لَنْ نَدْعُوَاْ مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا
إِذاً شَطَطاً؛(8)پس گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمين است. جز او خدايى را نخواهيم خواند، كه در اين صورت
قطعاً ناصواب گفتهايم.
(9)