رفتار پيامبر با مردم، اعم از مؤمن و كافر از موضع شفقت و مهرورزى و دوستى خالصانه بود. او مشركان را به مثابه بيمارانى مىنگريست كه نيازمند پرستارى دلسوز براى معالجه و مداوايند؛ طبيبى كه دردشان بشناسد و مرهمى بر آن بنهد، در نظر او مؤمنان نيز همواره محتاج مراقبت حكيمانه به منظور رشد ايمان و سلوكشان مىباشند.
بدين جهت، پيامبر در صدد ايجاد ارتباط صميمى و طرح دوستى خالصانه باآنان بود؛ شفقت بر منحرفان در جهت نرم كردن دل و آماده كردن آنان براى پذيرش دعوت و دوستى عميق بامؤمنان با هدف تخلّق بيش از پيش آنان به فضايل اعتقادى و اخلاقى.
ترديدى نيست كه اين شيوه مبتنى بر اصولى پذيرفته شده در روانشناسى و علم تربيت است. هرگاه دل انسان به صاحب عقيده و مرامى مايل گشت و الفت و تعلّق باطنى ميان آن دو برقرار شد، پذيرش عقيده به آسانى صورت مىگيرد، برخلاف آن كه ميان دو طرف، نفرت و شقاق باشد.
نمونه ارتباط صميمى با مشركان را در داستان عدّاس، غلام شيبه و عتبه شاهديم؛ وقتىپيامبر از اسلام آوردن قبيله ثقيف نااميد شد و به حال نوميدى به خدا پناه آورد و عتبهوشيبه او را ديدند و به غلام نصرانى خود، عدّاس گفتند كه از او پذيرايى كند. مطابق نقل ابنهشام:
عدّاس چنان كرد و طبقى از انگور پيش رسولخدا آورد. پيامبر چون بر آن خوردنى دست گذاشت، بسمالله گفت.
عدّاس نگاهى به پيامبر كرد و گفت: به خدا سوگند؛ كسى در اين سرزمين چنين كلامى نمىگويد.
پيامبر(ص) فرمود: (40) روايت زير در كيفيت برقرارى ارتباط صميمى مؤمنان با پيامبر بس گوياست:
از امام صادق(ع) روايت شده كه فرمود: رسولخدا نگاههاى خود را به تساوى ميان اطرافيان تقسيم مىكرد.
او هيچگاه پاى خود را پيش يارانش دراز نكرد و چون مردى از اصحاب با او مصافحه مىنمود، پيامبر قبل از او دستش را عقب نمىكشيد. و چون به اين موضوع پى بردند، هنگام مصافحه، دستش را كمى مايل مىكرد، پس آن مرد، دستش را كنار مىكشيد.(41)