کساني که درباره دين مطالعه مي کنند و به شناخت دين و انتظار انسان از دين و توقع دين از انسان مي پردازند، چهار گروهند که بعضي موفق و کاميابند و بعضي ناموفق:
گروه يکم، کساني هستند که مسلّح و مجهّز به عقل و براهين عقلي اند؛ اينان کساني اند که دفتر عقل را ورق زدند و با براهين عقلي خدا، معاد، ضرورت بعثت پيامبران و ارسال وحي را ارزيابي کردند و فهميدند که جهان خدايي دارد و خداي سبحان، داراي اسما و اوصاف حسنه است؛ يعني حکيم است و هدايت مي کند و عادل است و...؛ کساني که درک کردند که معاد حق است و قيامت و بهشت و جهنم وجود دارد و همچنين وحي و نبوت و رسالت را ، هم در «علم النفس» مورد بررسي قرار دادند و هم در بحث خداشناسي در بحث از صفات الهي مورد توجه قرار دادند و نيز در مباحث علم النفس يافتند که انسان مي تواند به مقامي نايل شود و به قله اي که از کمال باريابد که حقايق را شهود و وحي الهي را دريافت کند و در مباحث خداشناسي و معرفت اسماي حسنا و صفات علياي او يافتند که خداوند به مقتضاي حکمت و عدالت و رحمت خود بايد انسان ها را هدايت کند؛ آن گاه چنين نتيجه گرفتند که خداوند هيچ گاه انسان را بدون راهنما رها نمي کند و راهنمايان الهي همان پيامبرانند و کتاب هاي آسماني آنان نيز همان وحي خداست که از آن به دين ياد مي شود و آن گاه مردم به آن تدين پيدا مي کنند. کساني که اين چنين مي انديشند، در