هدایتگران راه نور

محمد تقی مدرسی

نسخه متنی -صفحه : 30/ 11
نمايش فراداده

سختى و تنگدستى كه در شعب ابى طالب بر خاندان بنى هاشم وارد شددر نهايت بسيار دشوار و غم‏انگيز بود.

آنان همچنين خسارتهاى فراوانى‏نيز متحمل شدند.

زيرا محاصره اقتصادى و اجتماعى بنى هاشم در نهايت‏به‏مرگ خديجه‏همسر پيامبر، وابوطالب عمو و كفيل آن‏حضرت انجاميد.

خديجه، در همه دردها و آرزوهاى پيامبر شريك آن‏حضرت بودوپيامبر را در برابر آزار و اذيتهايى كه از مردم متحمل مى‏شد، تسلّى‏مى‏بخشيد و آن‏حضرت را در برابر دسيسه‏هاى قريش ياورى مى‏كرد.

ابوطالب نيز حامى پيامبر بود و سدّى بزرگ در ميان او و قريش ايجادكرده بود.

ابوطالب سرور قريش و بزرگ بنى هاشم بود.

از نظر منطق نظام‏اجتماعى آن روز، حق مشروع وى بود كه از پيامبر دفاع كند، چراكه وى‏پيامبر را به مثابه فرزند خود مى‏دانست.

در اين نظام انسان مى‏تواند، ازهر راه و در همه احوال از فرزندش دفاع كند، حتى اگر فرزندش از طريقه‏مردم آن ديار و دينشان به دور باشد.

مرگ ابوطالب و خديجه درنظر پيامبر مانند ويران شدن دژى استواربود كه بر دو پايه محكم قرار داشت.

از اين رو، اين سال را به نام"عام‏الحزن" )سال اندوه( نامگذارى كردند.

زيرا پيامبر در اين سال به‏خاطر مرگ دو پشتيبان ومدافع بزرگ رسالتش، شديداً متأثر واندوهگين‏شد.

اين حادثه در بين سالهاى هفتم وهشتم بعثت به وقوع پيوست.

هجرت به حبشه‏ پس از مرگ ابوطالب، پيامبر صلى الله عليه وآله با بحرانهاى سختى روبه‏رو شد.

قريش همه نيروى خود را براى نابود كردن مسلمانان و از ميان بردن‏نهضت اسلامى به كار گرفت و فشارهاى سختى بر مسلمانان وارد آورد.

آزارهاى فراوانى بر پيامبر روا داشت.

چند بار نيز كمر به قتل پيامبربست امّا خداوند از اجراى نقشه آنان جلوگيرى مى‏كرد. پيامبر درباره‏بحرانهايى كه گريبانگير او و مسلمانان شده بود، تدابيرى انديشيد. به‏مسلمانان فرمان داد تا به حبشه هجرت كنند. اين نقشه با هجرت دو گروه‏بزرگ از طريق دريا به حبشه، اجرا شد.

مسلمانان بدين‏ترتيب از شركفار و مكر و حيله آنان جان سالم به‏دربردند.

پادشاه حبشه نيز آنان راپناه داد و مقدمشان را گرامى داشت.

پيامبر در مورد خود نيز تصميم گرفت به "طائف"، شهرى نزديك‏مكّه كه قبيله بزرگ و نيرومند ثقيف در آنجا زندگى مى‏كرد، برود.

پيامبر بدين اميد به طايف رفت كه مردم آنجا را هدايت كند؛ تا آنان نيزپيامبر را از آزار و اذيت قريش در امان نگاه‏دارند.

امّا اين طرح،با موفقيت روبه‏رو نشد.

قبيله ثقيف نه تنها اسلام نياورد بلكه ديوانگان‏ونادانان خود را بر پيامبر گماشت تا آن‏حضرت را به بدترين شكل آزاردهند.

آنان كسانى به مكّه فرستادند تا ماجراى دعوتشان به اسلام از سوى‏پيامبر را براى قريش نقل كنند.

قريش بار ديگر دست به كار نابودى‏آن‏حضرت شد.

پيامبر كه از بيم جان خود نمى‏توانست به صورت معمولى‏به مكّه بازگردد، ناگزير شد به تنى چند از بزرگان و رؤساى قريش پيغام‏دهد و از آنان بخواهد كه وى را در مقابل قريش پناه دهند.

يكى از آنان‏تقاضاى پناهندگى پيامبر را پذيرفت و آن‏حضرت توانست در زير چترحمايت او به مكّه وارد شود.

دعوت قبايل ديگر سرانجام پيامبر صلى الله عليه وآله دريافت كه مردم مكّه نمى‏توانند پرچمداران‏رسالت مقدّس اسلام در سراسر جهان باشند.

زيرا مى‏ديد كه دعوت‏مصرّانه و پيگير او در حدود ده سال هيچ سودى دربر نداشته، و همچنين،بر پافشارى