كفار ومعاندان نيز افزوده است.
بنابراين، رسول اسلام تصميم گرفت دعوت خود را درميان ساير قبايلعربى گسترش دهد.
اگر آنحضرت مىتوانست قبيلهاى را به سوى اسلامراهنمايى كند به سوى آن قبيله مىرفت و نور تابناك اسلام را از طريقافراد آن قبيله انتشار مىداد.
بدين منظور آنحضرت در مراسمى كهاعراب براى عبادت يا تجارت تشكيل مىدادند، در جمع آنها حضورمىيافت؛ و خطاب به افراد قبيله مىفرمود: "اى بنى فلان! من فرستادهخدايم به سوى شما.
خداوند به شما مىفرمايد كه او را پرستش كنيد،وهمتايى براى او قائل نشويد، جز او هرچه را كه مىپرستيد كنار گذاريدو به من بگرويد و مرا تصديق كنيد و از شر دشمنانم در امان نگاه داريد تامن نيز به شما بگويم چرا خداوند مرا مبعوث كرده است".
قريش براى خنثى كردناثر دعوت پيامبر، كسانى را به دنبال آنحضرتروانه مىكردند تا مردم را از طاعت او برحذر دارند و دعوتش را لوثكنند.
اكثر اوقات ابولهب، عموى پيامبر، اينوظيفه را برعهده مىگرفت(9).
قبيلههاى عرب نيز بر عبادت خدايان خيالى خويش پا مىفشردندوتعصب مىورزيدند و پيروى از آيين پدران خود را ترجيح مىدادند.
ازطرف ديگر آنها از قريش هم مىترسيدند.
چون اگر اسلام مىآوردند بطورقطع بايد خود را براى جنگ با قريش آماده مىكردند.
از اين رو دعوتپيامبر را نمىپذيرفتند و آنحضرت را به نيكى يا بدى از خود مىراندند.
اين قبيله در يثرب )مدينه(مسكن داشتند، و به دو طايفه اوس و خزرج تقسيم مىشدند.
همواره بيناين دو طايفه جنگ و خونريزى برپا بود بطورى كه هر دو از اينهمه ستيزهو نزاع به ستوه آمده بودند.
مردم "يثرب" سخن پيامبر را پذيرفتند و به دعوت او گردن نهادندوبدينگونه اسلام در شهر "يثرب" مانند طلوع خورشيد تابناك پس ازشبى دراز، آغاز به انتشار كرد.
سپس دومين بيعت مسلمانان "يثرب" با حضرت محمد صلى الله عليه وآله در عقبه"منى" شكل گرفت و در همان جا پيمانى نظامى ميان پيامبر و هوادارانيثربىاش منعقد شد.
به موجب اين پيمان، مسلمانان "يثرب" موظفشدند باتمام قواى جنگى خود، از پيامبر و ساير مسلمانان دفاع كنند.
هجرت به مدينه پيامبرصلى الله عليه وآله برنامه هجرت بهمدينه را ترتيب داد.
آنحضرت يارانش رايكى پس از ديگرى به دور از چشم قريش، به سوى مدينه رهسپار مىكرد.
وقتى كفار از اين حركت آگاه شدند، باخود گفتند: اگر مسلمانان درمدينه گرد آيند، پايگاه نيرومندى برضد ما ايجاد خواهند كرد و جانومال ما را به شدّت تهديد خواهند نمود.
در جستجوى راه چارهاى برآمدند تا مسلمانان را از راه تشويقودلجويى و يا تهديد از هجرت به مدينه بازدارند.
امّا مسلمانان بااستفاده از تاريكى شب از چنگال قريش مىگريختند.
كفار با خودمىگفتند: "محمد هنوز در چنگ ماست و چيزى مانع از دسترسى ما به اونيست.
اگر او بتواند به مدينه هجرت كند و يارانش را به دور خود گردآورد كشتن او براى ما بسيار مشكل خواهد شد".
بنابراين در"دارالندوة" گرد آمدند و درباره اين مسأله به مشورت پرداختند.
درنهايت تصميم گرفتند از هر قبيله يك نفر داوطلب شود و سپس همگى بهيكباره بر پيامبر يورش برند و او