وقتىنيروهاى اسلام به سوى يهوديان خيبر عزيمت كردند ديدند آنها هفت دژبسيار بلند دارند.
مسلمانان روزهاى متمادى دژهاى يهوديان را درمحاصره خود گرفتند.
با آن كه عرصه بر يهود تنگ آمده بود، امّا آنانهمچنان به مقاومت خود ادامه مىدادند تا آنكه سپاه اسلام، به رهبرىاميرالمؤمنين على عليه السلام دژها را يكى پس از ديگرى گشود.
همچنينآنحضرت شجاعترين پهلوان خيبر را كه "مرحب" نام داشت از پاىدرآورد و در بزرگ اين دژ را كه چهل جنگاور از بلند كردن آن ناتوانبودند، يك تنه از جا كند و آن را تا مسافتى دور پرتاب كرد.
يهوديان بنى قريظه، نخست جزو همپيمانان اوس بودند.
سپس باپيامبر پيمان بستند؛ ولى در جنگ خندق به صفوف كفار پيوستند.
پس ازآنكه جنگ خندق با پيروزى مسلمانان خاتمه يافت، پيامبر به لشگرشدستور داد تا به سوى بنى قريظه حركت كند.
سپاه اسلام، بنى قريظه را به مدت بيست و پنج روز در محاصره خودگرفتند.
سپس اميرالمؤمنين عليه السلام دژهاى آنان را يكى پس از ديگرىبازگشود ودر نتيجه يهوديان به حكم رسول خدا گردن نهادند.
پيامبر فرمود تا آنها را ببندند.
برخى از افراد قبيله اوس نزد آنحضرتآمده به شفاعت از يهوديان پرداختند.
آنحضرت فرمود: آيا دوستداريد مردى از ميان شما درباره ايشان داورى كند؟ گفتند: آرى.
آنها نيزرئيس قبيله اوس، "سعد بن معاذ"، را برگزيدند.
سعد نيز مطابق حكمتورات، كتاب مقدّس يهوديان، فرمان داد مردانشان را بكشند و زنانشانرا به اسيرى گيرند.
و اين فرمان درباره آنها اجرا شد.
تيماء و وادى قرن اين جنگ با به هلاكت رسيدن صد نفر از سپاه يهود و شهادت هفدهنفر از سپاهيان اسلام، پايان يافت و مسلمانان از اين رهگذر مال و سلاحو اسيران فراوانى را به غنيمت گرفتند.
پس از اين غزوه، يهود ديگر در جزيرةالعرب صاحب آن چنان ارجوشأنى نبود و آنان كه از مقام سيادت و بزرگى برخوردار بودند بعد از ايننبرد به خفت بندگى تن در دادند.
به همين سبب يهوديان فدك و يهوديان تيماء رضايت دادند كهزمينهايشان از آن رسول خدا صلى الله عليه وآله باشد و خود در آن كار كنند و محصولبه دست آمده را ميان خود و پيامبر نصف كنند.
طايفه ديگرى از يهوديان در محلى به نام "وادى قرن" زندگىمىكردند كه تن به تسليم نداده بودند.
پيامبر به عزم جنگ با آنان روانهشد و با آنها جنگيد و سرانجام اين طايفه نيز مانند ديگر قبايل يهودى سرتسليم فرود آورد.
پيامبر در نبرد با قبايل عرب جنگهاى ديگر پيامبر با ساير قبايل عرب بود.
1 - "بنى سليم" اين قبيله براى جنگ با پيامبر در جايى به نام"الكدر" گرد آمده بودند امّا همين كه شنيدند پيامبر به سوى آنها حركتكرده است، از ترس گريختند.
2 - طوايف "بنى ثعلبه" و "محارب" به فرماندهى مردى كه"دعثور" خوانده مىشد در "واحه غطفان" در اطراف نجد، براى جنگبا پيامبر اردو زده بودند.
پيامبر به مقابله آنان شتافت. پيش از آن كهشعله نبرد افروخته شود، پيامبر بر روى تپهاى خوابيده بود.
"دعثور" كهاز اين امر آگاه شده بود به سوى محلى كه پيامبر در آنجا خوابيده بود رفتو با شمشير آخته بر بالاى سر آنحضرت ايستاد و گفت: اكنون چه كسىمرا از كشتن تو باز مىدارد؟ پيامبر فرمود: اللَّه.
در همان زمانى كه دعثورقصد كرد شمشيرش را بر پيامبر فرود آورد.
جبرئيل او را به كنارى پرتابكرد.
پيامبر نيز فوراً برخاست و شمشير او را برداشت و گفت: اينك چهكسى مرا از كشتن تو باز مىدارد؟