تورا سيادت خواهيم داد و اگر بيمارى تو را درمان خواهيم كرد.
امّا پيامبر در پاسخ فرمود: "هيچ كدام از اينها كه گفتيد در كار نيست.
بلكه خداوند مرا به پيامبرى به سوى شما برانگيخته و كتابى نيزفروفرستاده است.
اگر آنچه را كه آوردهام بپذيريد، همان در دنياوآخرت بهره شماست و اگر آن را نپذيريد من همچنان صبر مىكنم تاخداوند ميان ما داورى كند".
ابوطالب.
نگاهبان و پشتيبان كافران اين بار انديشه كردند كه اين درخت پاك را از بيخ ريشهكنكنند و شخص پيامبر را از پاى درآورند.
امّا پيامبر تكيهگاهى نيرومندداشت كه كفار نمىتوانستند از پس او برآيند.
اين تكيهگاه عمو و ياورشابوطالب، رئيس قريش و بزرگ بنى هاشم بود.
بنابراين، آنان در گام اول خواستند ابوطالب را بفريبند به وى گفتند:"ما يكى از فرزندان زيباى خود را به تو مىدهيم و محمد را از تومىگيريم و مىكشيم"! ابوطالب پاسخ داد: شما به انصاف معامله نمىكنيد.
من فرزند شما را بگيرم و آبوخوراكش دهم و شما فرزند مرا بگيريد و بكشيد؟! كافران گفتند:
برادرزادهات به خدايان ما دشنام مىگويد، بر دين ما عيب مىگيرد، عقلهاى مارا پوك مىخواند و پدران ما را به گمراهى متهم مىكند.
يا تو او را از اينكارها بازدار و يا آن كه خودت را كنار بكش وبگذار تا ما او را از اين كاربازداريم.
امّا ابوطالب كه در راستى گفتار برادرزادهاش و پيامبرى كه به سوى اوبرانگيخته شده بود، ترديد نداشت گفتار آنان را رد كرد و هيچ يك ازپيشنهادهاى آنان را نپذيرفت و خطاب به پيامبر فرمود: مردم را به سوىپروردگارت فراخوان و بدان كه من هرگز از يارى تو دست برنمىدارم.
محاصره وقتى قريش ديد كه ابوطالب از يارى پيامبر دست بردار نيست نقشهديگرى كشيد.
آنان تصميم به قطع رابطه با پيامبر و ياوران هاشمىاشگرفتند، وعهدنامهاى نيز در اين باره نوشتند، و مردم را از فروش كالا بهبنىهاشم منع كردند.
ابوطالب، بنى هاشم را جمع كرد و آنان را در درهاىكه در اطراف مكّه داشت، جاى داد.
پيامبر و بنى هاشم مدت سه سالودر سختترين شرايط در اين دره به سر بردند.
ترس و اضطراب به قدرى زياد بود كه ابوطالب در هر شب، چندينبار بستر خود را با بستر پيامبر عوض مىكرد تا مبادا حيات پيامبردستخوش حادثهاى گردد.
خداوند اراده كرد كه مدّت اين تبعيد و محاصره پايان يابد.
پس بهموريانهاى فرمان داد تا خطوط ملعونى را كه بر روى عهدنامه نوشته شدهبود، بخورد.
موريانه آن خطوط را خورد. آنگاه خداوند، پيامبرش را ازاين ماجرا آگاه كرد.
پيامبر نيز اين خبر را با ابوطالب درميان نهادوابوطالب هم به سوى كفار رفت وآنان را از آنچه روى داده بود مطلعساخت و گفت: اين علامت راستگويى فرزند برادرم در دعوتش و نشانهدروغ شما در انكار رسالت اوست.
كفار جريان پيماننامه را به عنوان داور در كار خود گرفتند.
بدينترتيب كه اگر پيماننامه، همانگونه كه رسول خدا خبر داده بود، از بينرفته باشد، مسلمانان را از تبعيد بيرون آورند و اگر چنان نبود، پيامبرو همه يارانش را همچنان در شعب ابى طالب نگهدارند.
وقتى قريش به سراغ پيماننامه رفتند، آن را همانگونه كه پيامبر گفتهبود، يافتند و طبق قرار، بنى هاشم از تبعيدگاه خود آزاد شدند.
بدينترتيب يكىاز طاقتفرساتريندورههاىرسالت پيامبرپايان پذيرفت.