هدایتگران راه نور نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هدایتگران راه نور - نسخه متنی

محمد تقی مدرسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شكنجه و مجازات قريش قرار دادند؟! چه بسيار برده و كنيزى‏كه به پيامبر ايمان آورد و خونش به ناحقّ ريخته شد، و خود را فداى‏دين وايمانش كرد؟! عمّار، يكى از همين گروه بود كه قريش او رابه سختى شكنجه دادند و ياسر و سميّه، پدر و مادرش را، با وضعى فجيع‏به شهادت رساندند.

استوار و مقاوم در راه رسالت‏ پيامبر نيز از اين شكنجه‏ها و آزارها، بهره كمى نداشت.

هرگاه‏مى‏شنيد يكى از يارانش شكنجه شده يا در راه رسالت او مورد آزار قرارگرفته، اندوهگين و متأثّر مى‏شد و چه بسا اشك از چشمانش جارى‏مى‏گشت.

علاوه بر اين، قريش شخص پيامبر را هم مورد آزار و اذيّت‏خود قرار مى‏داد.

ابولهب به پيامبر سنگ پرتاب مى‏كرد، و همسرش دررهگذر آن‏حضرت خار و خاشاك مى‏گسترد.

برخى ديگر سعى مى‏كردند،خشم آن‏حضرت را شعله‏ور سازند.

از اين رو وقتى به نماز مى‏ايستاد؛محتويات شكمبه گوسفند را بر سر او مى‏ريختند و يا وقتى غذا مى‏خوردخوراك آن‏حضرت را آلوده مى‏كردند(7).

يكى از كافران سر مبارك آن‏حضرت را با كمان شكست به طورى كه‏خون بر چهره شريفش جارى شد.

برخى ديگر ديوار خانه آن‏حضرت رابه كثافت مى‏اندودند، وگاهى نيز كثافات‏را در آستانه خانه‏اش مى‏ريختند.

دهانهاى بى‏در و دروازه كفار از ناسزا و ريشخند و سخنان زننده‏وزشت پر بود كه هر آن، آنها را نثار پيامبر مى‏كردند.

تلاش كافران‏ پيامبر صلى الله عليه وآله با استوارى و شكيبايى تمام و صبر و تحمّلى پيامبرانه دربرابر اين همه آزار و شكنجه ايستادگى مى‏كرد.

اگر گروهى از كافران به‏نزد آن‏حضرت مى‏آمدند، وى با گشاده رويى از آنها استقبال مى‏كرد و بابهترين شيوه آنان را به دين خدا فرا مى‏خواند.

اگر دعوتش رانمى‏پذيرفتند؛ از آنان مى‏خواست كتابى مانند قرآن بياورند و سپس اين‏آيه را بر آنها تلاوت مى‏كرد: )قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى‏ أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ‏بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً(8)).

"بگو اگر آدميان و پريان گرد آيند بر آن كه مانند اين قرآن را بياورند،نتوانند مانندش را بياورند اگرچه برخى از ايشان پشتيبان برخى ديگر باشند.

" بسيارى از اوقات كفار او را مورد تمسخر قرار مى‏دادند و دعوتش را به‏ريشخند مى‏گرفتند، امّا پيامبر بدون آن كه از آنان خشمناك شود يامنقلب گردد اندرزشان مى‏داد و به سوى خداوندشان فرا مى‏خواند.

گاه در مجامع و درميان قبايل مى‏رفت و مردم را به سوى‏پروردگارشان دعوت مى‏كرد، امّا كفار قريش در دعوت او از دو راه ايجادخلل مى‏كردند.

نخست آن كه مردم را از اين كه تحت تأثير قرار بگيرند، برحذرمى‏داشتند.

به مردم مى‏گفتند اين مرد از خود ماست؛ او جادوگر و ديوانه‏است يا اينكه مى‏گفتند دروغگوست.

اين تبليغات چنان مؤثر افتاده بود،كه مردم در گوشهاى خود پنبه مى‏گذاشتند تا مبادا سخن پيامبر را بشنوند.

دوم اينكه مردى از كفار پُشت سر پيامبر به راه مى‏افتاد و بانگ‏برمى‏داشت كه او دروغگوست.

بدين‏ترتيب گفتار پيامبر به گوش مردم‏نمى‏رسيد و كسى به دعوتش پاسخ نمى‏گفت.

تدبير كوته‏فكران‏ كفار قريش با اين مخالفتها نتوانستند، از حركت اين رسالت و آوازه‏آن جلوگيرى كنند.

بنابراين چاره ديگرى انديشيدند، تا شايد مردم را ازگرايش به اسلام منع كنند.

آنها نزد پيامبر صلى الله عليه وآله آمده به او گفتند:اى محمد! تو خدايان ما را ناسزا گفتى و عقلهاى ما را پوك خواندى‏وجماعت ما را پراكنده ساختى.

اگر با چنين كارها در پى كسب ثروت‏هستى ما به تو ثروت مى‏دهيم؛ و اگر خواهان سيادت و بزرگى هستى

/ 30