260
آن چه تا اين جا گفتيم اين بود که آن چه بعضي از عالمان ديني ما به نام حقوق بشر مطر ح کرده اند و مدعي اند مي تواند در سراسر جهان جانشين حقوق بشر معاصر گردد از جهات مختلف غير قابل قبول و غير قابل عمل است. اما ممکن است کساني باشند وبگويند ما هيچ گونه حقوق بشر مطرح نمي کنيم و نمي خواهيم چيزي را به جاي اعلاميه حقوق بشر بگذاريم و اصلا ً نمي خواهيم بگوييم در اسلام گونه اي حقوق بشر وجود دارد.
مسأله مااين است که در دين اسلام احکامي وجود دارد که با مضمون هاي اساسي موجود در اعلاميه حقوق بشر منافات دارد. ما مي گوييم در جامعه هاي مسلمان اين احکام اسلامي بايد ملاک عمل قرار گيرد ونه حقوق بشر معاصر. واضح است که اين سخن با مدعاي کساني که مي گويند در اسلام « حقوق بشر » وجود دارد وبراي تعريف آن از متافيزيک انسان آغاز مي کنند و سپس به کتاب و سنت روي مي آورند تفاوت اساسي دارد.
سخن ما با اين دسته دوم، غير از سخني است که با دسته اول داشتيم. پرسشي که ما از دسته دوم داريم اين است که به چه دليل قرائت شما از اسلام تنها قرائت معتبر است. اگر کسان ديگري با قرائت روشمند ديگري مدعي شوند که آن احکام ناسازگار با « حقوق بشر معاصر » احکام ثابت اسلامي نيستند و کليات اسلام ايجاب مي کند در عصر حاضر، مسلمانان حقوق بشر معاصررا بپذيرند، شما در برابر آنها چه مي گوييد ؟
آيا مي گوييد اسلام يک قرائت بيشتر ندارد و آن همان است که ما مي گوييم ؟
باب اجتهاد را مي بنديد و در مقام عمل به يک حکومت اقتدارگرا تکيه مي کنيد تا هيچ سخن ديگري غير از سخن شما در ميان نباشد ؟
يک صدا آن هم فقط صداي شما ؟
!يا اين قرائت ديگر را مجاز مي شمريد و به آن حق حيات مي دهيد و مردم را آزاد مي گذاريد تا هر کدام از دو قرائت را که به آن اعتماد پيدا مي کنند بپذيرند و دولت رانيز آزاد مي گذاريد تا مناسب با آن قرائت انتخاب شده انجام وظيفه کند ؟