مـسـلمـانـان بـا ايـن قبايل ، تنها به غزوه ذات السلاسل و هوازن و ثقيف در حنين و طائف اشاره مى كنيم .
در سـال هـشـتـم ه بـه پـيـامـبـر(ص )خـبـر رسـيـد كـه گـروهـى از قـبـائل (بـلّى و قـُضـاعـه ) گـرد آمـده انـد و در انـديـشـه حـمـله بـه مـديـنـه هـسـتـنـد. رسـول خـدا(ص )سـپـاهـى آمـاده ساخت و سه تن از صحابه (ابوبكر، عمر و عمروعاص ) را به فـرمـاندهى آن برگزيد و آنان را در سه نوبت ماءمور سركوب دشمن كرد، ولى نتوانستند به پـيروزى دست يابند. آن گاه پيامبر(ص )على (ع ) را به فرماندهى سپاه برگزيد و تا مسجد احزاب ، سپاه را بدرقه فرمود.
امـيـرمـؤ مـنـان (ع )بـا بـه كارگيرى تاكتيك هاى ويژه ، سحرگاهان بر دشمن غافلگير شده ، يـورش بـرد و با شكست آنان ، سرافراز، همراه با غنيمت ها و اسيران فراوان بازگشت ، سوره والعاديات در وصف اين واقعه نازل شده است ..(257)
با فتح مكّه آوازه اسلام در سراسر جزيرة العرب پيچيد و مسلمانان از لحاظ سياسى و نـظـامـى مـوقـعـيـت و ثـبـات لازم را بـه دسـت آوردنـد و هـمـيـن مـوجـب شـد كـه قـبـايـل عـرب بـه اسـلام بـگرايند. تنها دو قبيله (هوازن ) و (ثقيف )، كه از جنگجويان برتر و تـجـهـيـزات فـزون تـرى بـرخـوردار بـودنـد، بـه رغـم هـراسى كه از پيروزى هاى اسلام در دل داشتند، هنوز تسليم نشده بودند.
پـيـامـبـر(ص )پـس از تـثـبـيت موقعيت مكّه ، با دوازده هزار نفر عازم حنين شد و سرانجام بر دشمن پـيـروز شـد. در ايـن نبرد، شش هزار نفر از اعراب به اسارت درآمدند و بيست و چهار هزار نفر شتر، چهل هزار راءس گوسفند و... به غنيمت مسلمانان درآمد..(258)
بـازمـانـده نـيـروهـاى دشـمـن بـه دژ طـائف گـريـخـتـنـد. رسـول خـدا(ص )دژ را مـحـاصـره كـرد. مـحـاصـره ، بـيـسـت روز طول كشيد و هيچ راهى براى گشودن دژ كارساز نبود و اندوخته هاى غذايى و تجهيزات نظامى ، بـه دشـمـن ، توان مقاومت مى داد. از اين رو، رسول خدا(ص )از ادامه محاصره چشم پوشيد و فتح طـائف را بـه زمـانـى ديـگـر بـا تـاكـتـيـكـى ديـگـر مـحـوّل كـرد و بـه (جـعـرانـه )، محل نگهدارى غنائم ، بازگشت . پس از تقسيم غنائم ، به مالك بن عوف ، فرمانده اعراب هوازن ، پـيـام فـرسـتـاد كه چنانچه مالك مسلمان شود، خانواده و ثروتش را به او بازپس خواهد داد و صد شتر نيز به وى خواهد بخشيد. رحمت و جوانمردى پيامبر(ص )در آزاد كردن اسيران هوازن ، روح سركش مالك را رام ساخت . او شبانه از دژ طائف گريخت و به حضور پيامبر رسيد و مسلمان شـد.(259) بـه ايـن تـرتـيـب ، جـبـهـه اعـراب مـشـرك پـايـان يـافـت و رسول خدا(ص )از اين جبهه نيز آسوده خاطر شد.
شـبـه جـزيـره عـربـسـتـان ، چون نگينى در محاصره دو امپراتورى (ايران ) و (روم ) بود. هر دو امپراتورى ، منافع و مستعمراتى در اين سرزمين داشتند.
روم ، بـه دليـل پـيـروزى هـايـى كه بر امپراتورى ايران داشت ،(260) سخت احساس غرور مى كرد و مى كوشيد كه اين غرور را حفظ كند و بر قلمرو و نفوذ مسيحيت در آن سوى مرزها بـيـفـزايـد. افـزون بـر اين ، پيروزى هاى اسلام در جزيرة العرب ، موجب هراس دولت روم شده بود و از اين رو، مى خواست با حمله به مواضع مسلمانان ، خطر احتمالى را از خود دور كند.
مسلمانان در اين جبهه سه نبرد داشتند كه سرانجام به پيروزى آنان انجاميد، اين نبردها عبارتند از:
نـخـسـتـيـن بـرخـورد مـسـلّحـانـه مـسـلمـانـان بـا سـپـاه روم ، در سـال هـشـتـم ه. رخ داد. در پـى كـشـتـه شدن سفير پيامبر(ص )به دست حاكم مؤ تَه (در مرز شام )(261) و شـهـادت شـانـزده مبلّغ اسلام به دست مردم آن سرزمين ، پيامبر(ص )تصميم گـرفت در پاسخ به اين جنايات و رفتار جاهلانه امپراتورى روم و نمايش قدرت لشكر اسلام و آزمـايـش و تـوان نظامى دشمن ، لشكرى به اين ناحيه اعزام كند. از ا?ين رو، سه هزار نفر به فـرمـانـدهـى جـعفر بن ابى طالب ، بدان منطقه ، اعزام كرد. لشكر اسلام ، با لشكر صد هزار نـفـرى روم روبه رو شد. گرچه لشكر اسلام پس از شهادت سه فرمانده و جمعى از سپاهيان ، ناچار به عقب نشينى شد، امّا آثار و بركات سياسى ـ تبليغى بزرگى براى مسلمانان فراهم گشت .
اولا، در آن روزگـار كـه هـيـچ سـپـاهـى ، جـسـارت مـقـابله با امپراتورى روم و ايران را نداشت ،