اویس قرنی

محمدرضا یکتایی

نسخه متنی -صفحه : 99/ 44
نمايش فراداده

چراغ هفدهم : صداقت

اويس مى گويد : و طلبت المروة فوجدتها فى الصدق ؛ (223) مروت و جوانمردى را جستجو كردم ، پس آن را در صداقت يافتم .

كسى كه از جوانمردى بى بهره مانده ، از قافله و انسانيت جا مانده است ، و شخصى كه از مكتب فتوت پيروى مى كند، به شخصيت والاى انسانى دست مى يابد.

اما فتوت و مروت به چه معناست ؟ جوانمردى ، عبارت است از آيين و مرامى كه در آن ، همت و سخاوت به درجه اى مى رسد كه فرد را فداى جمع مى كند. جوانمردى ، لذت خدمتگزارى است ، كسانى كه اهل فتوتند، به نثار و ايثار كردن اشتياق دارند : نثار كردن مال و جان به پشيگاه خدا و ايثار آنچه كه دارند به درگاه بندگان خدا جوانمردى برعكس نامردان عمل مى كنند، كسانى كه نامردى وجودشان را فرا گرفته است ، نسبت به شرارت و شقاوت اشتياق دارند؛ آنان نه تنها دست افتادگان را كه نمى گيرند بلكه از زمين خوردن ديگران غرق لذت مى شوند، ناجوانمردان آنانند كه از رنج زنان و مردان ، و بلكه همه آدميان شاد مى شوند. . حال آن كه جوانمردان از شادى مردم ، شاد و از غم آنان اندوهيگين و غمگين مى شوند. اهل فتوت با خداى خويش ، عهد مروت بسته اند كه اسير لذت و رنج فردى خود نباشند. آنان افق ديد و نگاهى والا و بالا دارند.

جوانمردى مطلوب ، در شخصيت اويس قرنى متجلى است ، او به دنبال جوانمردى ، منزل به منزل مى گردد، به سير و سلوك مى پردازد، و يم خواهد كه روح حقيقت جوانمردى را بيايد. پس از جستجوى نتيجه تلاش خويش ‍ را به ما هديه مى كند كه : طلبت المروة ، فوجدتها فى الصدق .

اين چنين است كه اويس صداقت را جوهر جوانمردى مى داند، چگونه مى توان به فتوت رسيد و حال آن كه از صداقت و صميميت بى بهره بود؟!

صداقت جلوه هايى دارد : يكى آن كه انسان با خويشتن صادق باشد، ديگر آن كه با خداى خويش از در راستى و راست كردارى وارد شود. و ديگر از جلوه هاى صداقت اين است كه با مردم صادق باشد، ظاهر و باطن او هماهنگ باشد، قول و فعل او با هم مطابقت كند، دل و زبانش يكديگر را تاييد نمايد. صداقت را در هر شان كه هست و در تمام شوون زندگى فردى و اجتماعى ، زنده و سازنده نگهدارد، روح صداقت در كليه جوانب جامعه مى تواند اميدبخش و راهگشا باشد : چه در وزارت و صدارت ، ريشه در با باتلاق جهالت و حماقت دارد و نتيجه اى جز ندامت به دنبال نخواهد داشت . (224)

چراغ هجدهم : قناعت

اويس مى گويد : و طلبت الشرف فوجدته فى القناعه ؛ (225) شرافت را طلب كردم ، پس آن را در قناعت يافتم .

در برابر انسان ، دو نوع نردبان موجود است : يكى به سوى آسمان و ديگرى به سوى زمين . اگر آدمى عروج و بالا رفتن را انتخاب كند، شريف و شريفتر مى شود، و اگر سقوط و پايين رفتن راه انتخاب كند، ضعيف و ضعيفتر مى شود.

بلند پايگان كسانى اند كه شرافت را در كانون زندگى خويش قرار داده اند و دون پايگان آنانند كه به شخصيت خويش ، خيانت كرده و ذلت را به زواياى وجودشان رخنه داده اند. انسانهاى شريف از درخشش ويژه اى برخوردارند و افراد پست ، شرافت خويش را بردار كشيده و در تاريكى ، گرفتار گمراهى شده اند. اويس دلباخته شرافت است . او با تمام وجود، شرافت را جستجو مى كند، تا تشنگى خويش را با شرافت بر طرف نمايد.

اما شرافت در چيست و شريف كيست ؟ اويس شرافت را در قناعت و شريف را انسان قانع مى داند. اگر انسان از كسالت و سستى ، اسراف كارى و خود پرستى دورى گزيده و راه قناعت را پيش ‍ گرفت و سازگارى با نعمتهايى را كه دارد، پيشه خويش كرد، بدون شك شرافت نيز يافته است .

فرومايگان هرگز راه قناعت را نمى پويند، اسراف و تبذير برايشان مطلوب و دلپذير است ، اسراف كارى را براى خود سرمايه شخصيت و تشخص توهم مى كنند. از اين رو، هنگامى كه وارد بازار زندگى مى شوند و به داد و ستد مى پردازند، سرمايه شرافت خويش را مى دهند و ثروت و قدرت مى گيرند، از حقيقت خود مايه مى گذارند، و در آتش شخصيت كاذب مى گدازند. از صعود بازمانده و به پرتگاه انحطاط سقوط مى كنند، شرافت ماندگار را با مظاهر فريبنده دنيا تعويض نموده و گرفتار زندگى اسفبار مى شوند. و زيانكاران واقعى همينانند والعصر، ان انسان لفى خسر (226) و آنان كه به به جز اين قناعت دسترسى مى يابند، هرگز فقير و عليل و خوار