مقایسه دوره جاهلیت و اسلام

عبدالحسین بینش

نسخه متنی -صفحه : 56/ 8
نمايش فراداده

نصب شده در كعبه را جمع آورى كند.^(43) 2 ـ پرچمدارى ـ قريش پرچمى به نام ((عقاب )) داشت كه به هنگام جنگ به دست يكى از سران سپاه مى دادند.^(44) 3 ـ پـرده دارى كـعـبـه ـ مـهـماندارى و سقايت حاجيان ـ اين سه مقام در نظر قريش از ديگر منصبها اهـمـيـت بـيـشـتـرى داشت . پرده دارى كعبه به منزله رياست روحانى مكّه قلمداد مى شد. مهماندارى بـديـن مـنـوال بـود كـه قريش قبل از مراسم حج از دارايى كعبه و محلهاى ديگر مبلغى به منظور اطـعـام حـجّاج و فقيران به متصديان رفاده ((مهماندارى )) مى پرداختند تا از مهمانان پذيرايى كنند سقايت يا عهده دارى تامين آب براى حاجيان در آن محيط گرم و كم آب نيز اهميت ويژه اى داشت .^(45) ايـن سـه مـقـام پـيـش از ظـهـور اسـلام در دسـت افـرادى از بـنـى هـاشـم مـانـنـد عـبـدالمـطـلب ، جدّ رسول خدا(ص ) و پس از وى به دست ابوطالب عموى آن حضرت بود.^(46) 4 ـ دارالنـدوه يـا مـجـلس شـورا ـ قصى بن كلاب در كنار كعبه ، خانه اى بنا كرد كه در مواقع حـسـّاس سـران قـريـش در آن گـرد آمـده ، بـه مـذاكـره و مـشـورت مـى پـرداخـتـنـد. مراسم امضاى زنـاشـويـيـهـا، گـرفـتـن تـصـمـيـم دربـاره صـلح و جـنگ و ديگر امور مهم در آن مجلس انجام مى شد.^(47) پـس از ظـهـور اسـلام تـعـدادى از ايـن منصبها خود به خود از ميان رفت ، چرا كه حكومت بر مكّه از شكل قبيله اى درآمد و تحت نظارت حكومت مركزى مدينه قرار گرفت و كارهاى مربوط به حاجيان نيز زير نظر حاكم مكه انجام مى شد.

فرمانروايى در مدينه

شـهـر مـديـنـه كـه قـبـل از هـجـرت رسـول خـدا(ص ) يـثـرب نـام داشـت ، مـحـل سـكـونـت دو قـبـيـله اوس و خـزرج و نـيـز تـعـدادى از قبايل يهود بود كه از روم بدانجا كوچ كرده بودند. اوس و خزرج دو قبيله بزرگ و بت پرست ايـن شـهـر بـودنـد كـه سـاليـان درازى مـيـان خـود دچـار اخـتـلاف شـده ، بـا يكديگر زد و خورد داشـتـنـد؛^(48) چـنـان كـه يـكـى از انـگـيـزه هـاى دعـوت رسـول خـدا(ص ) بـه آن شـهـر وجـود هـمـيـن اخـتـلافـات و امـيـد رفـع آنـهـا بـه دست آن حضرت بود.^(49) بـنـابـرايـن ، اخـتـلاف ميان عربهاى بت پرست با يهوديان از يكسو و اختلاف خودشان با هم از سـوى ديگر، مانع ايجاد يك حاكميت واحد در آن شهر كوچك بود. تنها پيش از هجرت پيامبر(ص ) بـه ايـن شهر، مردم يثرب درباره رياست فردى به نام عبدالله اُبَىّ به توافق رسيده بودند كه آن هم با آمدن پيامبر خدا به مدينه منتفى شد.^(50) چـنـانـكـه ديـديـم در شـمـال شبه جزيره عربستان نه سابقه حكومت فراگيرى وجود داشت و نه زمينه آن ؛ سرزمينى بود وسيع با قبايلى پراكنده ، بى هيچ مقدمه لازم براى يك تمدن نيرومند و جهان مشمول .

براستى اسلام براى آن قوم مايه وحدتى متعالى را پديد آورد و آن ايمان به خدا و روز جزا و رسـالت رسـول خـدا بـود و تعصبهاى قبيله اى و خونى را از ميان برداشت و تعصّبات قومى و قـبـيـله اى را بـرافـكند و ميان مسلمانان از همه قبائل و نژادها و رنگها برادرى و برابرى پديد آورد؛ از اين رو حكومت واحد اسلامى بر همه مسلمانان اعم از عرب و عجم و به صورت فراگير و گسترده پديدار شد.

اسـلام تمام دستاويزهاى عرب را پاره كرد و فرمان داد تا جملگى به ريسمان الهى چنگ زنند؛ عوامل تفرقه افكن را دور ريخت و ايمانى وحدت آفرين جايگزين آن ساخت و امر فرمود:

((وَاْعتَصِموُا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعا وَ لا تَفَرَّقوُا))^(51) همگى به ريسمان خدا چنگ بزنيد و پراكنده نشويد.

اسـلام حـاكميت را از آن خداوند دانسته ، مؤ منان را موظف ساخت كه تنها از خدا و پيامبر خدا(ص ) و حاكمان الهى اطاعت كنند.

قرآن كريم مى فرمايد:

((يا اَيُّهَاالَّذِينَ آمَنوُا اَطيعوُاللّه وَ اَطيِعوُاالرَّسوُلَ وَ اوُلِى الاَْمْرِمِنْكُمْ))^(52) اى مؤ منان از خدا و پيامبر و ولى امر خود اطاعت كنيد.