بررسی تاریخ عاشورا

س‍خ‍ن‍ران:‌ م‍ح‍م‍داب‍راه‍ی‍م‌ آی‍ت‍ی‌؛ م‍ق‍دم‍ه‌ نویس: ع‍ل‍ی اک‍ب‍ر غ‍ف‍اری‌

نسخه متنی -صفحه : 122/ 24
نمايش فراداده

الله اى معاويه گويا تو از اين امت مسلمان نيستى و گويا مسلمان ها با تو رابطه اى ندارند - تا آنكه گفت - اى معاويه از خدا بترس و از روز حساب بر حذر باش ، زيرا خدا را، نوشته اى است كه هيچ كار كوچك و بزرگ و هيچ عمل نيك يا بدى را فروگذار نمى كند و همه را به حساب و شمار مى آورد، معاويه بدان كه خدا اين كارها را فراموش نمى كند كه مردم را به هر گمان و تهمتى مى كشى ، و كودكى را بر مسلمان ها امارت مى دهى كه شراب مى نوشد و با سگ ها بازى مى كند. معاويه مى بينم كه خود را هلاك و دين خود را تباه ساخته و امت اسلامى را بيچاره كرده اى .

اين بود طرز سخن گفتن و نامه نوشتن و حساب بردن امام حسن و امام حسين دو فرزند پيغمبر از معاويه بن ابى سفيان .

شخصيت شناسى يزيد

اكنون براى آنكه بيشتر دانسته شود كه آنچه امام حسين درباره يزيد اظهار كرد و نوشت تا آنجا كه در تاريخ اسلام ريشه دار و مسلم است مسعودى مورخ مشهور درباره يزيد مى نويسد و كان يزيد صاحب طرب و جوارح و كلاب و قرود و فهود و منادمه على الشراب ، و جلس ذات يوم على شرابه و عن يمينه ابن زياد و ذلك بعد قتل الحسين فاقبل على ساقيه فقال :


  • اسقنى شربه تروى مشاشى صاحب السر و الامانه عندى و لتسديد مغنمى و جهادى (25)

  • ثم صل فاسق مثلها ابن زياد و لتسديد مغنمى و جهادى (25) و لتسديد مغنمى و جهادى (25)

يعنى يزيد مردى خوش گذران و عياش بود، مردى كه حيوانات شكارى و سگ ها و، ميمون ها و، يوزها داشت ، پيوسته مجالس ميگسارى داشت ، روزى در مجلس ميگسارى خود كه ابن زياد هم در طرف راست او بود، و اين پس از آن بود كه حسين بن على را كشته بود، به ساقى مجلس خود رو كرد و گفت : جامى از شراب به من بنوشان كه استخوان هاى نرم را سيراب كند، سپس برگرد و اين فاسق ابن زياد را چنان جامى بنوشان همان كس كه رازدار من است ، همان كسى كه امين كار من است ، همان كسى كه كار من و اساس خلافت من به دست او محكم و استوار شد، يعنى حسين بن على را كشت .

سپس مسعودى پس از نكته هايى كه درباره بيدادگرى ها و ستمكارى هاى يزيد، مى نويسد و مى گويد كه او در ميان امت اسلامى مانند فرعون در ميان رعيت خود، مى نويسد: بلكه فرعون در ميان رعيت خود از يزيد عادل تر بود، و در ميان مردم چه نزديكان وى و چه عامه مردم با انصاف تر، آنگاه مى گويد اين ناروايى ها و بى باكى ها و بى تقوايى ها و بى دينى هاى يزيد به ملت و امت اسلامى هم سرايت كرده بود غالب على اصحاب يزيد ما كان بفعله همان گناهانى كه يزيد ارتكاب مى كرد به كسان او هم سرايت كرد و بر آنها چيره گشت و آنها هم به همين كارها خو گرفتند و در روزگار خلافت او آوازه خوانى و غنا در مكه و مدينه شيوع يافت و استعملت الملامى و وسائل لهو و لعب به كار برده مى شد و اظهر الناس ‍ شرب الشراب و مردم آشكارا ميگسارى مى كردند، و عجيب تر آنكه در دستگاه خلافت اسلامى و جانشين پيغمبر و براى كسى كه مقام خلافت را اشغال كرده بود، ميمونى بود كه او را ابو قيس مى گفتند، اين ميمون را در مجلس ميگسارى خود حاضر مى كرد و براى او تشكى مى انداخت و او را مى نشانيد و يا او را بر گرده ماده الاغى كه براى مسابقه و اسب دوانى تربيت شده بود سوار مى كرد، زين و لجام بر گرده آن ماده الاغ مى بستند و اين ميمون را بر او سوار مى كردند و با اسب ها به اسب دوانى و مسابقه مى بردند، در يكى از روزها ابو قيس مسابقه را برنده و هدف را برد، بر اين ميمون جامه و لباسى از حرير سرخ و زرد پوشانده و دامن ها را به كمرش زده بر سر او هم كلاهى نهاده بودند كه نقش هاى درشت و طرازها داشت ، و به رنگ هاى مختلف آماده و آراسته و پيراسته گشته بود.

اين بود معنى آن جمله اى كه امام حسين عليه السلام درباره يزيد به معاويه نوشت ، اما همين شخص به خلافت اسلامى رسيد و امام حسين عليه السلام را هم در فشار قرار داد تا بيعت كند يعنى او را خليفه بر حق جد خود رسول خدا بداند.