نامه امام به معاويه - بررسی تاریخ عاشورا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بررسی تاریخ عاشورا - نسخه متنی

س‍خ‍ن‍ران:‌ م‍ح‍م‍داب‍راه‍ی‍م‌ آی‍ت‍ی‌؛ م‍ق‍دم‍ه‌ نویس: ع‍ل‍ی اک‍ب‍ر غ‍ف‍اری‌

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نامه امام به معاويه

هنگامى كه نامه معاويه به امام حسن عليه السلام رسيد، امام در قادسيه يا نزديك قادسيه بود در پاسخ معاويه چنين نوشت : لو آثرت ان اقاتل احدا من اهل القبله لبدات بقتالك فانى تركتك لصلاح الامه و حقن دمائها يعنى معاويه تو حسن بن على را مامور مى كنى تا مانند افسرى از افسران تو برود و يك مرد خارجى سركش را دفع كند من كه حسن بن على هستم از خلافت كه حق من است به نفع مسلمانان كنار آمده ام اگر مى خواستم با كسى از اهل قبله يعنى با مسلمانى هر كه باشد و داراى هر مذهبى جنگ كنم ، اول با تو جنگ مى كردم ، معنى اين سخن اينست كه تو از همه ديگران ، از مسلمانى دورترى من دست از تو برداشتم ، نفرموده من تو را به خلافت شناختم ، مى نويسد من تو را واگذاشتم و با تو جنگ نكردم و شايد بهتر تعبير در ترجمه تركتك اين باشد كه تو را در ميدان سياست رها كردم و خود كنار رفتم ، اما براى مصلحت اسلامى و براى حفظ خون مسلمانان ، يعنى بى نتيجه ديدم كه اين نيروهاى با هم متعادل ، و متوازن اسلام از دو طرف به جان هم افتند و يكديگر را بكشند و ضعيف كنند و نابود شوند و دشمنان خارجى و داخلى از اين وضع سوء استفاده كنند.

امام حسين و زمامدارى معاويه

پس از آنكه امام حسين عليه السلام به شهادت رسيد امام حسين عليه السلام هم در فرمان معاويه يعنى در ده سالى كه بعد از برادرش امام حسن با حكومت معاويه معاصر بود از سال چهل و نه يا پنجاه هجرى تا سال شصت هجرى كه معاويه از دنيا رفت قيام نكرد، يعنى در مقابل معاويه شمشير نكشيد و آن قيامى را كه در خلافت يزيد ضرورى دانست انجام نداد، اما پيوسته معاويه را تخطئه مى كرد و توبيخ مى شود و چنانكه برادرش ‍ امام حسن عليه السلام در همان نامه كوتاه حقانيت معاويه را ابطال كرد، امام حسين عليه السلام در يكى از نامه هاى خود كه ابن قتيبه دينورى آن را نقل كرده است به معاويه مى نويسد:

الست قاتل حجر بن عدى و اصحابه العابدين المخبتين الذين كانوا يستفظعون البدع و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر فقتلتهم ظلما و عدوانا بعد ما اعطيتهم المواثيق الغليظه و العهود الموكده جراه على الله و استخفافا بعهده او لست قاتل عمرو بن الحمق الذى اخلقت و البت وجهه العباده فقتلته من بعد ما اعطيته من العهود ما لو فهمته العصم نزلت من سقف الجبال ؟ او لست المدعى زيادا فى الاسلام ، فزعمت انه ابن ابى سفيان و قد قضى رسول الله صلى الله عليه و آله ان الولد للفراش و للعاهر الحجر ثم سلطته على اهل الاسلام يقتلهم و يقطع ايديهم و ارجلهم من خلاف و يصلبهم على جذوع النخل ! سبحان الله يا معاويه لكانك لست من هذه الامه و ليسو منك - الى ان قال - واتق الله يا معاويه و اعلم ان لله كتابا لا يغادر صغيره و كبيره الا احصاها. و اعلم ان الله ليس بناس لك قتلك بالظنه و اخذك بالتهمه و امارتك صبيا يشرب الشراب ، و يلعب بالكلاب ، ما اراك الاوقد او بقت نفسك و اهلكت دينك و اضعفت الرعيه و السلام (24).

معاويه قاتل مومنان

اى معاويه مگر تو آن نيستى كه حجر بن عدى كندى را به ناروا كشتى و ياران او را شهيد كردى ، همان بندگان خداپرست و همان بندگانى كه از راه بندگى منحرف نمى شدند و بدعت ها را ناروا مى شمردند و امر به معروف مى كردند و نهى از منكر مى كردند آنان را به ظلم و ستم كشتى ، پس از آن كه به آنها پيمان هايى دادى و با ايشان پيمان محكم بستى و آنها را تاكيد و تشديد كردى يعنى عهد و ميثاق هاى محكم بستى و ايشان را امان دادى و خاطر جمع كردى ، و اين كار تو جراتى بود بر خدا و عهد و پيمان خدا را سبك شمردى ، مگر تو نيستى اى معاويه كه عمرو بن حمق خزاعى يكى از بزرگان صحابه خاتم انبياء صلى الله عليه و آله را كشتى ؟ همان مردى كه روى او را رنج عبادت كهنه كرده بود و تنش را عبادت لاغر ساخته بود او را كشتى ، اما پس از آنكه به او پيمان ها و امان ها دادى كه اگر آن امان و پيمان را به آهوان بيابان داده بودى از سر كوه ها با اطمينان كامل فرود مى آمدند و مطمئن مى شدند و نزد تو مى آمدند! مگر تو نيستى كه زياد پدر ناشناخته را در حريم اسلام به پدرت ابوسفيان نسبت دادى و او را برادر خويش و زياد بن ابى سفيان خواندى و گمان كردى كه او پسر ابوسفيان است و حال آنكه رسول خدا گفته است : فرزند به كسى ملحق مى شود كه صاحب فراش است و زن صاحب فرزند در عقد او است و براى زناكار همان سنگى كه خدا گفته است ، بعد هم زياد را بر مسلمانان مسلط كردى تا آنها را بكشد دست ها و پاهايشان را قطع و آنها را بر شاخه هاى درخت خرما به دار زند، سبحان

/ 122