اين جمله سبب شگفتى مردم شد كه چگونه اين پيش آمدها موجب چنين افتخارى است مگر كم مردم كشته مى شوند؟ و مگر در مبارزه هاى سياسى كم جان ها به ياد مى رود؟ و مگر در فتنه ها و آشوب هاى اجتماعى كم مال و زندگى و اثاث مردم به غارت مى رود؟ اين چه افتخارى است كه مال انسان را ببرند و خانه انسان را آتش بزنند، و عزيزان انسان را بكشند اينها مصيبت است ، نه مايه افتخار، و از طرفى ديگر اين جمله مردم را به تحقيق و كنجكاوى و بررسى بيشترى وادار كرد، تا جاى اين قيام و ارزش آن را در تاريخ اسلام پيدا كنند، و راستى بنگرند كه اينان چه مى گفتند؟ و حرف حسابشان چه بود؟ و چرا مانند باقى مردم و ديگر مسلمانان آرام و خاموش ننشستند؟ و چرا هيچ يك از پيشنهادهاى دستگاه خلافت را نپذيرفتند، چه عيبى داشت كه امام حسين با يزيد بيعت مى كرد و با كمال احترام در ميان مسلمانان زندگى مى كرد؟ و آن همه عزيزان خود را كه از دست داد براى خود نگه مى داشت ؟ و جان بر سر اين مخالفت و مبارزه نمى گذاشت ؟
امام چهارم انديشه هاى خفته را بيدار ساخت
امام چهارم با اين جمله هايى كه گفت گوش هاى مردم را براى شنيدن آماده ساخت ، و انديشه ها را برانگيخت و مردم خفته اى را بيدار كرد، بيشتر مردم شايد مى گفتند خوب شد كه اين دسته را كشتند و زندگى مردم به وضع عادى خود باز آمد و راه هاى عراق كه چندى بسته بود باز شد، و رفت و آمد كه چندى به سختى انجام مى گرفت به حال عادى برگشت ، اما در ميان افكار اين مردم امام چهارم يك باره فرياد مى كند كه ما را كشتند و هر چه داشتيم به غارت بردند و ما را همين افتخار بس ، اين تعبير را تكان مى دهد و انگيزه اى براى تحقيق و كاوش بيشترى در ايشان پديد مى آورد.امام چهارم سپس فرمود:اى مردم شما را خدا قسم آيا مى دانيد كه روزى به پدرم نامه ها نوشتيد و او را فريب داديد، و عهد و پيمان خود را با او محكم ساختيد و سپس خود به جنگ وى برخاستيد، هلاكت باد شما را از اين توشه اى كه براى خود پيش فرستاديد و رسوايى باد شما را از اين تدبير ناپسندى كه بر آن استوار گشتيد، فرداى قيامت كه شما را با رسول خدا روبرو كنند چگونه با او روبرو خواهيد شد؟ و با چه ديده اى به او خواهيد نگريست ؟ آنگاه كه شما را مخاطب سازد و بگويد شما كه فرزندان مرا كشته ايد و نسبت به من بى احترامى كرده ايد از امت من نيستيد.همين چند جمله امام فكر مردم كوفه را دگرگون ساخت و چهره خندان مردم كه بيشتر به منظور تماشاى اسيران بيرون آمده بودند گرفته شد، عقده گلوها را گرفت ، اشك در چشم ها حلقه زد هر چه مردم مى خواستند خود را ضبط كنند امكان پذير نبود بالاخره نالم مردم از گوشه و كنار جمعيت بلند شد جمله هاى توبيخ آميز به يكديگر مى گفتند، يكى مى گفت چه كار بدى كرديد و خود را هلاك ساختيد، ديگرى گفت چه مى شود كرد و فعلا چه كارى از دست ما ساخته است .
موج اشك و آه مردم
بار ديگر امام عليه السلام در ميان موجى از اشك و آه مردم فرمود:خداى رحمت كند مردمى را كه نصيحت مرا قبول كنند و سفارش مرا درباره خدا و رسول خدا و اهل بيت ، پيغمبر به كار بندند، زيرا، بر ما است كه از رسول خدا پيروى كنيم .با همين خطبه كوتاه چنان انقلابى در مردم پديد آمد كه فريادها بلند شد، اى فرزند رسول خدا ما همگى سخنت را مى شنويم ، و فرمان تو را مى بريم ، و عهد و پيمان تو را به كار مى بنديم و از تو روى برنمى تابيم ، و به ديگرى روى نمى آوريم ، هر چه خواهى بفرما كه براى انجام آن آماده ايم ، با هر كه مى جنگى خواهيم جنگيد، و با هر كه سازگارى سازگاريم ، و حتى براى دستگيرى يزيد دست به كار مى شويم و از مردمى كه بر تو ستم روا مى دارند بيزاريم ، از اين گفته هاى مردم كوفه كه ابن طاووس نقل مى كند چنان برمى آيد كه هنوز مقصود امام را نفهميده اند و شايد تصور مى كنند كه او هم سر جنگ دارد و پى قشون و سپاه مى گردد، اينان هنوز نمى دانستند كه از نظر قيام و نهضت و شهادت ، كار با انجام رسيده است و ديگر نيازى به جنگ و خونريزى و شمشير كشيدن نيست ، آنچه مانده و بايد به انجام رسد همين سخنرانى ها و خطبه ها و گفتارها كه تنها وسيله منعكس كردن جريان عاشورا است .