روزى كه وظيفه خطير خود را در شام انجام دادند و در حقيقت افكار مردم دمشق و نواحى آن را كه چهل و دو سال در حق اهل بيت گمراه شده بود به راه آوردند، و در بازار دمشق دم از نزول آيه تطهير درباره خويش و سخن از حق خويشاوندان رسول خدا صلى الله عليه و آله به ميان كشيدند و نوبت آن رسيد كه هر چند داغدار و سوگوارند، اما با خاطر فارغ و آسوده به مدينه خويش بازگردند، شايد اين تعبير كه با خاطرى فارغ و آسوده به مدينه بازگشته اند بر بعضى شيعيان اهل بيت گران آيد، اما اگر در آنچه تاكنون گفته شده تامل شود و به موفقيت هاى قطعى كه اهل بيت در اين سفر به دست آوردند متوجه باشيم اعتراف خواهيم كرد كه جز اين نمى توان تعبير كرد و پيش از اين ها دختر امير المومنين عليه السلام همين تعبير را داشته و ما هم به اين بانوى بزرگوار اسلام كه از شجاعت و صراحت بزرگوارى وى سندهاى قاطعى در دست ها است تاسى كرده و اين طور تعبير كرديم .
زيبايى بهشت
به روايت ابن طاووس پس از آنكه ابن زياد به زينب كبرى گفت : ديدى كه خدا با خانواده شما چه كرد؟ زينب در پاسخ وى گفت : ما رايت الا جميلا هولاء قوم كتب الله عليهم القتل فبرزوا الى مضاجعهم سيجمع الله بينك و بينهم فتحاج و تخاصمهم ، فانظر لمن يكون الفلج يومئذ ثكلتك امك يا ابن مرجانه (82) درود فراوان بر تو باد اى بانويى كه اسير و گرفتارى آن هم به دست كسى كه دشمنى با اهل بيت و شيعيان آنها را از پدر به ميراث برده و در عين حال با اين صراحت و چنين بى پرده سخن مى گويى ، اين تعبيرات در نشان دادن و منعكس كردن روح بزرگ شكست ناپذير دختر على عليه السلام حتى از خطبه هاى كوفه و شام هم صريح تر و ارزنده تر است ، گفت ما كه جز نيكى و رهبانى چيزى نديديم ، اينان كه از ما به شهادت رسيده اند مردمى بودند كه خدا شهادت برايشان نوشته بود و به تعبير ديگر خدا آنان را شايسته اين افتخار و عظمت شناخته بود، پس در پى اين افتخار به آرامگاه خود شتافتند، اما به همين زودى حساب خدا مى رسد و شما را با هم روبرو مى كند و آنگاه است كه شهيدان راه خدا با تو دشمنى و ستيزه خواهند كرد، سپس چشم خود را نيك باز كن و بنگر كه پيروز در آن روز كيست اى پسر مرجانه خدا تو را مرگ بدهد و مادرت را بى پسر كند.
تاريخ بلند زن مسلمان
در تاريخ بشر كدام زن را مى توان يافت كه شش يا هفت برادر او را كشته باشند و فرزند وى به شهادت رسيده باشد، ده نفر از برادرزادگان و عموزادگان او را كشته باشند، سپس او را به همه خواهران و برادر زادگان او اسير كرده باشند، آنگاه در حال اسيرى و گرفتارى از حق خود و شهيدان خود دفاع كند آنهم در شهرى كه مركز حكومت و سلطنت پدرش بوده و در دارالحكومه اى كه پدرش در حدود چهار سال از دوران خلافت خود را همانجا ساكن بوده است ، با اين وضع و با اين همه موجبات ناراحتى و افسردگى ، نه تنها از آنچه بر سر مى آمده گله مند نباشد بلكه با كمال صراحت بگويد كه ما چيزى بر خلاف ميل و رغبت خويش نديده ايم اگر مردان ما به شهادت رسيده اند براى همين كار آمده بودند و اگر جز اين باشد جاى نگرانى و اضطراب خاطر بوده اكنون كه وظيفه خداى خويش را به خوبى انجام داده اند و افتخار شهادت را به دست آورده اند جز اين كه خدا را بر اين توفيق سپاسگزارى كنيم چه كارى از ما شايسته است .
فداكارى زنان ياران پيامبر صلى الله عليه و آله
به روايت واقدى در جنگ احد كه بسيارى از مسلمانان به شهادت رسيدند و حتى خبر شهادت رسول خدا صلى الله عليه و آله در مدينه انتشار يافت زنى از انصار يعنى هنده دختر عمرو بن حزام عمه جابر انصارى معروف به احد آمد و شهيدان خود يعنى پسرش خلاد، و شوهرش عمرو بن جموح و برادرش عبدالله بن عمر و پدر جابر را از روى خاك جمع آورى كرد و آن گاه پيكر آن سه شهيد را بر شترى بست و رهسپار مدينه شد تا آنان را در مدينه به خاك سپارد، اين زن كه شوهر و برادر و فرزند شهيد خود را به مدينه مى برد در بين راه به زنان رسول خدا بسيد كه براى خبر يافتن از حال رسول خدا صلى الله عليه و آله رهسپار احد شده بودند و سخت نگران و پريشان بودند، يكى از زنان رسول خدا به اين زن بزرگوار كه از احد مى رسيد گفت : بگو چه خبر دارى ؟ گفت خبر خوش دارم ، رسول خدا زنده است و سالم و ديگر هر مصيبتى كه پيش آمده كوچك و ناچيز باشد.اين بانوى مسلمان كه پيكر عزيزان خود را بر شتر سوار كرده و براى دفن به مدينه مى برد با چه روحى و با