در اين موقع كه ابن زياد ياوه گويى را از حد گذراند از جاى برجست و گفت : اى پسر مرجانه ! دروغگوى پسر دروغگو تويى و پدرت و كسى كه تو را به حكومت عراق فرستاده و پدرش ، آيا پسران پيغمبر را مى كشيد و دم از راستگويى مى زنيد. ابن زياد كه تصور مى كرد قدرت او بر تاريخ هم حكومت مى كند گفت او را بياوريد غوغايى به پا شد و ديگر آنچه را اين مرد با بصيرت گفته بود نمى شد ناگفته و ناشنيده گرفت . اين مرد بزرگوار جان بر سر اين گفتار نهاد و به دستور ابن زياد كشته و به دار آويخته شد اما يك صحنه از تاريخ را روشن ساخت و صفحه اى از تاريخ عاشورا را با خون خود نوشت . اين هوشيارى و فراست تاريخ هميشه كار خود را كرده و مى كند و در هر موقعى كه دستى براى تحريف تاريخ از آستين بيرون آمده است ، در همان جا در فكر چاره كار افتاده و سندى قاطع و صريح و كافى براى نشان دادن واقع به وجود آورده است .
قيام كربلا گواه قدرت و صراحت تاريخ است
ما بسيارى از قضايا را در همين تاريخ مربوط به شهادت ملت ها خوانده ايم و شنيده ايم اما كمتر در فكر اين بوده ايم كه هوشيارى و اسنادى تاريخ را در نظر بگيريم و راستى بر درايت و لياقت تاريخ در نشان دادن قيافه هاى واقعى و حوادث تاريخى آفرين بگوييم . هر سطرى از تاريخ قيام ابا عبدالله عليه السلام گواه قدرت و صراحت و شجاعت تاريخ است و بايد به اين حساب توجه كرد كه حتى پس از شهادت امام و مردن يزيد در حدود نزديك به هفتاد سال تمام قدرت اسلامى به دست خلفاى بنى اميه بود و فقط چند سال ابن زبير در حجاز خلافت كرد و تازه او هم در دشمنى با اهل بيت كمتر از بنى اميه نبود، در عين حال صراحت و شجاعت تاريخ اجازه نداد كه در طول اين مدت چهره تابناك تاريخ عاشورا را تغيير دهند و قيافه اى تاريك جاى آن را بگيرد.ابن زياد به سر مقدس امام نگاه مى كرد و مى خنديد و با چوبى كه در دست داشت به دندان هاى امام مى زد اما نمى دانست كه تاريخ نه تنها چوب او و خنده او و لااباليگرى و اخلاق او را ثبت خواهد كرد بلكه مردى از اصحاب رسول خدا را براى همين روز ذخيره كرده و او را به كوفه سكونت داده و امروز هم او را به مجلس ابن زياد آورده و پهلوى ابن زياد جا داده تا چوب و خنده و فساد اخلاق او را پاسخ دهد و اين مجلس صورتى پيدا كند كه قابل بحث در تاريخ باشد.
زيد بن ارقم در برابر ابن زياد
زيد بن ارقم يكى از اصحاب رسول خدا و پيرى سالخورده بود نگاهى به ابن زياد كرد و گفت : چوب خود را از اين دو لب بردار، به خدايى كه جز او خدايى نيست ، بارها لب هاى رسول خدا را روى اين لب ها ديده ام ، اين سخن را گفت و صدا به شيون برداشت . البته ابن زياد در آن موقع به گفتار اين پير سالخورده صحابى اهميت