ديدار امام با لشكر حر - بررسی تاریخ عاشورا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بررسی تاریخ عاشورا - نسخه متنی

س‍خ‍ن‍ران:‌ م‍ح‍م‍داب‍راه‍ی‍م‌ آی‍ت‍ی‌؛ م‍ق‍دم‍ه‌ نویس: ع‍ل‍ی اک‍ب‍ر غ‍ف‍اری‌

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

طبيعى خود كه مى بايست بر مبناى طرفدارى از حق و عدالت استوار باشد منحرف گشته است ! بلكه خلافت بر مدار ستمگرى و آزاد گذاشتن ستمكاران و بلكه تشويق آنان گردش مى كند، آنگاه فرمود ليرغب المومن فى لقاء الله محقا فانى لا ارى الموت الا سعاده و لا اليحاه مع الظالمين الا برما (39) بايد در چنين وضعى مرد با ايمان آرزومند مرگ باشد، و اين وضع اسفناك مومن را عاشق شهادت و لقاى پروردگار مى سازد، در خطبه مسجد الحرام سخن از مرگ و شهادت بود، سخن از جان بازى و فداكارى بود، اينجا هم سخن از شهادت است و دلسردى از زندگى ، فرمود زندگى با ستمكاران را جز خستگى و ناراحتى و ملال ثمرى نيست . آنچه را كه امام عليه السلام در اينجا فرمود، در موقع برخورد با حر بن يزيد رياحى كه براى دستگيرى امام با هزار سوار از كوفه رسيد تفصيل بيشترى داد و وضع موجود آن روز را بيشتر تشريح كرد.

ديدار امام با لشكر حر

روز اول محرم سال 61 هجرى امام عليه السلام با حر و اصحاب او روبرو شد و پس از آنكه ياران و همراهان تشنه وى را سيراب كرد و وقت نماز ظهر درآمد و حجاج بن مسروق جعفى كه از شهداى بزرگوار روز عاشورا است به امر امام عليه السلام اذان گفت ، امام از خيمه بيرون آمد و بعد از اذان و پيش از اقامه براى آنان صحبت كرد و پس از حمد و ثناى پروردگار چنين فرمود:

ايها الناس انى لم آنكم حتى اتتنى كتبكم و قدمت على رسلكم ان اقدم علينا فانه ليس لنا امام لعل الله اين يجمعنا بك على الهدى و الحق فان كنتم على ذلك فقد جئتكم فاعطونى ما اطمئن اليه من عهودكم و مواثيقكم و ان لم تفعلوا و كنتم لمقدمى كار هين انصرفت عنكم الى المكان الذى جئت منه اليكم فسكتوا عنه و لم يتكلم احد منهم بكلمه (40).

اى مردم عذر من نزد خدا و شما مسلمانان كوفه اين است كه من بى جهت رهسپار عراق نشدم ، بلكه فرستادگان شما نزد من آمدند و در نامه هاى خود نوشته بوديد كه ما را امامى نيست ، پس به سوى ما رهسپار باشيد كه خدا به وسيله تو ما را به راه آورد، اكنون آمده ام اگر حاضريد كه مرا با تجديد عهد و پيمان خود مطمئن سازيد به تدبير شما مى آيم و اگر اين كار را نمى كنيد و با از آمدن من ناراحت و نگران هستيد به همانجايى كه از آنجا آمده ام باز مى گردم حر و اصحاب او هيچ گونه جوابى به امام ندادند.

خطبه امام براى لشكر كوفه

حجاج به امر امام اقامه نماز گفت ، و هر دو سپاه با امام نماز جماعت خواندند و پس از استراحت و رسيدن وقت نماز عصر نماز عصر را هم به همان ترتيب به جماعت خواندند، و بعد از نماز امام عليه السلام ديگر بار براى اصحاب جز صحبت كرد و چنين فرمود:

اما بعد ايها الناس فانكم ان تتقوالله و تعرفوا الحق لاهله يكن ارضا عنكم و نحن اهل بيت محمد صلى الله عليه و آله اولى به ولايه هذا الامر عليكم من هولاء المدعين ما ليس لهم و السائرين فيكم بالجور و العدوان و ان ابيتم الا الكراهه لنا و الجهل بحقنا و كان رايكم الان غير ما اتتنى به كتبكم و قدمت على ما به رسلكم انصرف عنكم (41).

اى مردم اگر از خدا حساب مى بريد و مردمى با تقوى باشيد و حق را از آن اهل حق بدانيد، يعنى حق خلافت اسلامى را براى مردان معصوم و امامان بر حق بدانيد اين كار بيش خدا را از شما خشنود مى سازد. در اينجا مراد امام آن حقى است كه تمام حقها بر آن استوار است و اگر محفوظ بماند هر حقى محفوظ مانده و اگر از ميان برود حقوق ديگر هم پايمال مى شود، يعنى حق امامت و حق رهبرى مسلمانان جهان ، پس فرمود ما خاندان پيغمبر سزاواريم كه بر شما حكومت كنيم و زمامدار دين و دنياى شما باشيم ، از اينان كه امروز بر سر كارند و مردمى زور گويند و مقامى بس ‍ مقدس و بس حساس را مدعى شده اند كه اهل آن نيستند، اينان كه در ميان شما ستم و بيداد مى كنند و نمى توان چنين مردمى را جانشينان پيغمبر و امامان مسلمانان و نگهبانان دين مبين اسلام و حافظ قرآن مجيد شناخت .

حر بن يزيد رياحى در پاسخ اين سخنان امام اظهار داشت : به خدا قسم كه من از اين نامه ها و فرستاده ها بى اطلاعم ، امام به عقبه بن سمعان كه روز عاشورا اسير شد و سپس آزاد گرديد، فرمود تا نامه هاى مردم كوفه را نزد حر و ياران وى فرو ريخت ، باز هم حر گفت ما نامه اى ننوشته ايم و دست از تو برنمى داريم تا تو را نزد ابن زياد ببريم ، امام فرمود مرگ از اين كار به تو نزديكتر است ، امام عليه السلام با ياران خود و

/ 122