سليمان بن صرد نيك مى دانست كه احساسات امروز مردم را نمى توان ملاك اطمينان گرفت ، بسا همين مردم فردا كه حسين بن على عليه السلام قيام كرد و تمام قدرت بنى اميه براى كشتن او به كار افتاد و راه ياورى او دشوار و خطرناك شد، روى از وى بتابند و از نامه هاى خويشتن فراموش كنند و درهاى خانه هاى خود را ببندند، بلكه در صف مخالفان و دشمنان وى ظاهر شوند، و كشتن وى را وظيفه شرعى خود بدانند و براى رضاى خدا و خشنودى خاطر رسول اكرم ياران وى را از دم تيغ بگذرانند، و پس از كشتن رادمردان دين ، رو به قبله بايستند و چنانكه گويى هيچ گناهى مرتكب نشده اند، فرياد برآورند الله اكبر، اشهد ان لا اله الا الله ، اشهد ان محمدا رسول الله ، براى همين بود كه با بزرگان شيعه اتمام حجت كرد و گفت هم اكنون عاقبت كار را بسنجيد و خود را با وضعى كه قطعا پيش خواهد آمد بيازماييد و ببينيد، آيا مى توانيد با اطمينان كامل و تصميم قطعى او را به يارى خود اميدوار سازيد و به سوى عراق دعوت كنيد، يا امروز با احساسات تحريك شده نامه ها مى نويسيد و پيمان ها مى بنديد و سوگندها مى خوريد و فرزند رسول خدا را از حرم خدا بر زمين عراق مى كشانيد و آنگاه كه دشمن پيرامون وى را گرفت و او را تحت فشار قرار داد تا يا بيعت كند و يا تن به مرگ و شهادت دهد، دست از يارى وى بازمى داريد و عهد و پيمان خويش را از ياد مى بريد؟ بزرگان شيعه در پاسخ سليمان خزاعى ، همصدا گفتند ما همگى براى جهاد و فداكارى آماده ايم و در راه امام خود از جان مى گذريم ، سليمان گفت اگر چنين است پس به حضور امام نامه دعوت بنويسيد و نامه اى بدين شرح نوشتند:
نامه كوفيان به امام عليه السلام
بسم الله الرحمن الرحيم اين نامه را سليمان بن صرد، و مسيب بن نجبه و رفاعه بن شداد بجلى ، و حبيب بن مظهر، و ديگر شيعيان مسلمان و با ايمان حسين بن على (ع ) كه ساكن كوفه اند به حسين بن على عليه السلام مى نويسند سلام بر تو باد در ستايش خدايى كه جز او خدايى نيست با تو همزبانيم ، ستايش خدايى راست كه دشمن بيدادگر كينه توز تو را درهم شكست ، همان كسى كه بر اين امت چيره گشت و بناحق زمام امر حكومتش را به دست گرفت ، و بيت المال امت را غصب كرد و بدون رضاى مسلمانان بر آنان حكومت يافت سپس مردان نيك امت را كشت ، و بدكاران آنها را باقى گذاشت و مال خدا را به دست بيدادگران و توانگران سپرد، خدايش از رحمت خويش بدور دارد، چنانكه قوم ثمود را به دور داشت .اكنون ما مردم عراق را پيشوا و امامى نيست ، پس به سوى ما بيا، شايد خداى متعال ما را به وسيله تو، بر حق فراهم سازد، ما نه در جمعه و نه در نماز عيد با نعمان بن بشير كارى نداريم ، و او در قصر دارالاماره تنهاست و اگر خبر يابيم كه به سوى ما رهسپار شده اى بيرونش مى كنيم و به خواست خدا تا شام تعقيبش خواهيم كرد.اين نامه را بوسيله عبدالله بن سبع همدانى و عبدالله بن وال فرستادند و از آنها خواستند تا بشتاب رهسپار مكه شوند، و آن دو در دهم ماه رمضان سال 60 در مكه خدمت امام رسيدند و نامه را تقديم داشتند.