احساسات تغيير پذيرند - بررسی تاریخ عاشورا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بررسی تاریخ عاشورا - نسخه متنی

س‍خ‍ن‍ران:‌ م‍ح‍م‍داب‍راه‍ی‍م‌ آی‍ت‍ی‌؛ م‍ق‍دم‍ه‌ نویس: ع‍ل‍ی اک‍ب‍ر غ‍ف‍اری‌

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

است ، شما كه شيعيان او و پيروان پدرش امير مومنان (ع ) هستيد اگر مى دانيد كه براى يارى او و نبرد با دشمنش آمادگى داريد و مى توانيد در راه وى از جان خويش بگذريد آمادگى خود را ضمن نامه اى به وى اعلام داريد و اگر مى ترسيد كه سستى كنيد و دست از يارى وى بازداريد، پس او را فريب ندهيد و بى جهت دم از فداكارى و جانبازى نزنيد.

سليمان ابن صرد در اين گفتار خويش توجه داشت كه مردم تا پاى فداكارى و از خود گذشتگى به ميان نيامده حق و باطل را نيك مى شناسند و در تشخيص اين از آن اشتباه نمى كنند، و درست مى فهمند كه راستگو كيست و دروغگو كدام است ؟ و حق كجا و باطل كجاست ؟ و دانا كيست و نادان چه كسى ؟ و رهبر كيست و راهزن كدام است ؟ و دانا كيست و نادان چه كسى ؟ و رهبر كيست و راهزن كدام است ؟ اما اين تشخيص صحيح مردم تا جايى حكمفرما است كه پاى نفع و ضرر به ميان نيامده و در يارى اهل حق و نبرد باطل زيانى به آنان نمى رسد، اما هنگامى كه مقدمات آزمايش فراهم گشت و حق و باطل روبروى هم ايستادند و بيشتر مردم راه باطل را در پيش گرفتند و جز فداكارى و از خود گذشتگى و يارى حق امكان پذير نبود، از اين مرحله ، تشخيص مردم عوض مى شود و از حق دست مى كشند و طرفدار باطل مى شوند.

احساسات تغيير پذيرند

سليمان بن صرد نيك مى دانست كه احساسات امروز مردم را نمى توان ملاك اطمينان گرفت ، بسا همين مردم فردا كه حسين بن على عليه السلام قيام كرد و تمام قدرت بنى اميه براى كشتن او به كار افتاد و راه ياورى او دشوار و خطرناك شد، روى از وى بتابند و از نامه هاى خويشتن فراموش ‍ كنند و درهاى خانه هاى خود را ببندند، بلكه در صف مخالفان و دشمنان وى ظاهر شوند، و كشتن وى را وظيفه شرعى خود بدانند و براى رضاى خدا و خشنودى خاطر رسول اكرم ياران وى را از دم تيغ بگذرانند، و پس از كشتن رادمردان دين ، رو به قبله بايستند و چنانكه گويى هيچ گناهى مرتكب نشده اند، فرياد برآورند الله اكبر، اشهد ان لا اله الا الله ، اشهد ان محمدا رسول الله ، براى همين بود كه با بزرگان شيعه اتمام حجت كرد و گفت هم اكنون عاقبت كار را بسنجيد و خود را با وضعى كه قطعا پيش خواهد آمد بيازماييد و ببينيد، آيا مى توانيد با اطمينان كامل و تصميم قطعى او را به يارى خود اميدوار سازيد و به سوى عراق دعوت كنيد، يا امروز با احساسات تحريك شده نامه ها مى نويسيد و پيمان ها مى بنديد و سوگندها مى خوريد و فرزند رسول خدا را از حرم خدا بر زمين عراق مى كشانيد و آنگاه كه دشمن پيرامون وى را گرفت و او را تحت فشار قرار داد تا يا بيعت كند و يا تن به مرگ و شهادت دهد، دست از يارى وى بازمى داريد و عهد و پيمان خويش را از ياد مى بريد؟ بزرگان شيعه در پاسخ سليمان خزاعى ، همصدا گفتند ما همگى براى جهاد و فداكارى آماده ايم و در راه امام خود از جان مى گذريم ، سليمان گفت اگر چنين است پس به حضور امام نامه دعوت بنويسيد و نامه اى بدين شرح نوشتند:

نامه كوفيان به امام عليه السلام

بسم الله الرحمن الرحيم اين نامه را سليمان بن صرد، و مسيب بن نجبه و رفاعه بن شداد بجلى ، و حبيب بن مظهر، و ديگر شيعيان مسلمان و با ايمان حسين بن على (ع ) كه ساكن كوفه اند به حسين بن على عليه السلام مى نويسند سلام بر تو باد در ستايش خدايى كه جز او خدايى نيست با تو همزبانيم ، ستايش خدايى راست كه دشمن بيدادگر كينه توز تو را درهم شكست ، همان كسى كه بر اين امت چيره گشت و بناحق زمام امر حكومتش ‍ را به دست گرفت ، و بيت المال امت را غصب كرد و بدون رضاى مسلمانان بر آنان حكومت يافت سپس مردان نيك امت را كشت ، و بدكاران آنها را باقى گذاشت و مال خدا را به دست بيدادگران و توانگران سپرد، خدايش از رحمت خويش بدور دارد، چنانكه قوم ثمود را به دور داشت .

اكنون ما مردم عراق را پيشوا و امامى نيست ، پس به سوى ما بيا، شايد خداى متعال ما را به وسيله تو، بر حق فراهم سازد، ما نه در جمعه و نه در نماز عيد با نعمان بن بشير كارى نداريم ، و او در قصر دارالاماره تنهاست و اگر خبر يابيم كه به سوى ما رهسپار شده اى بيرونش مى كنيم و به خواست خدا تا شام تعقيبش خواهيم كرد.

اين نامه را بوسيله عبدالله بن سبع همدانى و عبدالله بن وال فرستادند و از آنها خواستند تا بشتاب رهسپار مكه شوند، و آن دو در دهم ماه رمضان سال 60 در مكه خدمت امام رسيدند و نامه را تقديم داشتند.

/ 122