درس امام عليه السلام - بررسی تاریخ عاشورا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بررسی تاریخ عاشورا - نسخه متنی

س‍خ‍ن‍ران:‌ م‍ح‍م‍داب‍راه‍ی‍م‌ آی‍ت‍ی‌؛ م‍ق‍دم‍ه‌ نویس: ع‍ل‍ی اک‍ب‍ر غ‍ف‍اری‌

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امام چهارم مى گويد شبى كه پدرم در بامداد آن به شهادت رسيد بيمار بودم و عمه ام زينب از من پرستارى مى كرد در اين حال پدرم در خيمه مخصوص ‍ خود خلوت كرد و تنها جون بن جون غلام سابق ابوذر غفارى با وى بود و شمشير پدرم را دست كارى مى كرد و اصلاح مى نمود و پدرم مى گفت :




  • يا دهراف لك من خليل
    من صاحب و طالب قتيل
    و انما الامر الى الجليل
    و كل حى سالك سبيل (45)



  • كم لك بالاشراق و الاصيل
    والدهر لا يقتح بالبديل
    و كل حى سالك سبيل (45)
    و كل حى سالك سبيل (45)



دو يا سه بار اين شعرها را تكرار كرد و من دانستم چه مى گويد و بر هدف پدرم آگاهى يافتم ، مقصود ابا عبدالله از اين اشعار اشاره به پايان رسيدن دنيا و بى وفايى و بى مهرى آن بود كه روزى مانند دوستى مهربان به روى انسان مى خندد و مردمى را فريفته قيافه مساعد خويش مى سازد چنان كه گويى هميشه بر وفق مراد خواهد گذشت ، اما ناگهان قيافه خود را تغيير مى دهد از بى مهرى و بى وفايى دم مى زند و كامى را كه روزگارى با شهد خويش ‍ شيرين داشته است با شرنگ خود تلخ مى سازد و دوستان و يارانى را كه گمان مى شد هميشه دوست خواهند بود و در اوضاع مساعد دم از ارادتمندى و دوستى و يگانگى مى زدند همه را مى راند، بلكه بسيارى از همان دوستان را به صورت دشمنانى خونخوار و جنگجو در مقابل انسان قرار مى دهد كسى نمى داند كه فردا چه بر سر او خواهد آمد و عزت و قدرت و سلامت را كه به او داده اند كى از او خواهند گرفت ، چه كسى بود كه در بازى با روزگار خود را نباخت ؟ كدام زورمند بود كه نسيم حوادث تاب و توانش را نساخت ؟ امام عليه السلام ضمن اشعار خود مى گويد كه در بامداد پسين فردا چه مردانى به شهادت مى رسند، حوادث روزگار را كه نمى توان خود به ديگرى حواله كرد و ديگرى را به جاى خود در مسير حوادث ايام گذاشت . پايان كار به دست خداست ، هر زنده اى بايد اين راه را طى كند، نه تنها من و ياران من امروز با قيافه نامساعد روزگار روبه رو شده ايم ، بلكه دنيا در مقابل هر كس ‍ روزى چنان قيافه اى خواهد گرفت .

امام چهارم مى گويد مقصود پدرم را فهميدم كه از شهادت خويش خبر مى دهد و گريه راه گلوى مرا گرفت ، اما خود را نگهداشتم و خاموش ماندم و دانستم كه بلا نازل شده است ، اما عمه من زينب همانچه را من شنيدم شنيد و چون آن زن بود و زنان عادتا رقت قلب دارند و بى تابى مى كنند نتوانست خود را ضبط كند و از جاى برخاست و همچنان بى چادر و روپوش نزد برادر رفت و گفت واى از بى برادرى كاش كه پيش از اين مرده بودم ، امروز است كه بى مادر و بى پدر و بى برادر مى شوم ، اى جانشين گذشتگان و اى پناه باقى ماندگان ، امام خواهرش را نگران و پريشان ديد و گفت يا اخيه لا يذهبن بحلمك الشيطان (46).

درس امام عليه السلام

اين گفتار امام درس است براى خواهرش زينب ، درسى كه او را براى آينده دشوار كوفه و شام آماده مى سازد، درسى كه رهبرى اين قيام را پس از شهادت امام تا بازگشتن اهل بيت به مدينه در عهده زينب قرار مى دهد، و اين امانت الهى را به او مى سپارد امام گفت خواهر جان مبادا شيطان حلم تو را ببرد يعنى خود را بشناس و از شخصيت خود و ارزشى كه در اين قيام عظيم براى تو قائل شده اند فراموش نكن ، كارى كه تو بايد انجام دهى از كارى كه من انجام مى دهم آسانتر نيست و تنها با عظمت روحى و شخصيت و معنويتى كه از تربيت هاى على و فاطمه كسب نموده اى و از آن پدر و مادر به ميراث برده اى مى توان اين وظيفه را به انجام رسانى ، اگر بخواهى امشب با شنيدن اشاره اى به شهادت برادر بى تابى كنى ، در مقابل يك سخن تاثرانگيز خود را ضبط نكنى كى مى توان خواهرم ماجراى فردا را به بينى و تحمل كنى ؟ و در عين حال با شكيبايى و بزرگى روح در بازار كوفه در پايتخت كشور اسلامى يعنى دمشق سخنرانى كنى و ناگفته ها را بگويى و نهفته ها را آشكار سازى و پرده از روى نيرنگ هاى دشمنان اهل بيت برگيرى و در مركز خلافت و حكومت آل ابى سفيان مردم را به حقايق امر متوجه سازى و نقشه تبليغات نارواى آنها را با يكى دو سخنرانى نقش بر آب سازى .

امام اين درس كوتاه و در عين حال پر معنى را به خواهر داد و خودش هم متاثر شد و اشك در چشمان وى حلقه زد و گفت : چه كنم خواهر مى بينى چه وضعى پيش آمده است ، مى بينى چه سپاهى براى كشتن من فراهم آمده اند،

/ 122