پس از آن كه وليد بن عتبه كه والى شهر مدينه به فرمان خليفه وقت امام عليه السلام را در فشار گذاشت تا تسليم شود و بيعت كند و جريان شب بيست و هشتم ماه رجب در خانه وليد به انجام رسيد و امام بيعت نكرد و اظهار نظر قطعى را به فردا و پس از آن موكول كرد، و فرمود باشد تا فردا تصميم خود را بگيريم . فرداى آن روز عبدالله بن زبير ترسيد و از مدينه گريخت ، اما امام عليه السلام آن روز را هم در مدينه ماند و در همان روز براى آن كه شايد خبر تازه اى به دست آيد از خانه بيرون آمد مروان بن حكم در ميان كوچه به امام حسين عليه السلام برخورد و ضمن صحبت به آن حضرت گفت آقا من خيرخواه شمايم حرف مرا بشنويد و هر چه مى گويم ، چنان كن امام فرمود چه مى گويى بگو تا راستى اگر سخنى به خير من باشد بشنوم ، مروان گفت : من به شما دستور مى دهم كه با يزيد ابن معاويه بيعت كنى چه اين كار هم براى دنياى شما خوب است و هم براى دين شما، يعنى اگر يزيد او را به عنوان خلافت و امامت و رهبرى ملت مسلمان شناختى و پيشوايى او را براى مسلمانان جهان امضاء كردى دين و دنياى خود را حفظ كرده اى و نتيجه آن كه اگر با وى بيعت نكنى و سر مخالفت پيش گيرى هم دينت را تباه كرده اى و هم دنيا از دست تو رفته است .
انحراف مسلمانان بدست امويان
امام در پاسخ اين سخن جسارت آميز مروان فرمود: انالله و انا اليه راجعون اين كلمه بيشتر در موقع يادآورى ناگوارى و در مقام تسلى دادن يا تسلى يافتن گفته مى شود فاجعه و مصيبتى كه امام براى يادآورى آن و تسلى دادن خود و ديگران اين كلمه را بر زبان جارى ساخت ، همان انحراف فكرى مسلمين است كه روزى ملت مسلمان از مجراى صحيح دين شناسى و مسير فكرى خويش چنان منحرف شود كه بگويد، اگر حسين بن على با يزيد بيعت كند، دين و دنياى او تامين است وگرنه هر دو به ياد رفته است ، سپس امام فرمود: و على الاسلام السلام ان قدبليت الامه براع مثل يزيد و لقد سمعت جدى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يقول الخلافه محرمه على آل ابى سفيان (34) يعنى بنابراين بايد با اسلام خداحافظى كرد بايد فاتحه اسلام را خواند اگر واقعا كار امت اسلامى به آنجا بكشد كه حافظ اسلام و مسلمانان و زمامدار مسلمين جهان و به تعبير ديگر، جانشين پيغمبر و حافظ شرع و شريعت اسلام كسى مانند يزيد باشد، با اين كه من از جد خود رسول خدا شنيدم كه مى فرمود خلافت بر خاندان ابو سفيان حرام است .آن گاه سخن ميان امام و مروان به طول كشيد تا آنجا كه مروان با حال خشم و ناراحتى از امام جدا شد، به هر صورت امام از مدينه به مكه آمد و روز هشتم ذى حجه كه آن روز ترويه مى گويند و مصادف بود با روز گرفتار شدن هانى بن عروه به دست ابن زياد و خروج مسلم بن عقيل عليه السلام در كوفه رهسپار عراق شد و بيشتر مسلمانان از حركت امام در اين موقع كه بايد اعمال و مناسك حج انجام شود بسيار تعجب مى كردند.