نافع بن هلال در برابر دشمن - بررسی تاریخ عاشورا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بررسی تاریخ عاشورا - نسخه متنی

س‍خ‍ن‍ران:‌ م‍ح‍م‍داب‍راه‍ی‍م‌ آی‍ت‍ی‌؛ م‍ق‍دم‍ه‌ نویس: ع‍ل‍ی اک‍ب‍ر غ‍ف‍اری‌

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نافع بن هلال در برابر دشمن

نافع ابن هلال جملى يكى از ياران امام دشمن را تيرباران مى كرد و مى گفت :




  • انا هلال الجملى
    انا على دين على



  • انا على دين على
    انا على دين على



يعنى در همان حال (در گير و دار جنگ ) براى امير المومنين عليه السلام تبليغ مى كرد و نام او را مى برد و دين او را مى ستود تا دوازده نفر از اصحاب عمر بن سعد را به هلاكت رساند و كسانى را هم زخمى كرد در آخر كار بازوهاى او درهم شكست و از كار افتاد و او را دستگير كردند و نزد ابن سعد بردند، ابن سعد از او پرسيد نافع چرا ابن بلا را سر خود آوردى ؟ و شايد تصور مى كرد كه او مثل بسيارى از مردم اظهار پشيمانى مى كند و معذرت مى خواهد، نافع گفت خدا از نيت من در اين كارى كه كرده ام آگاه است و در حالى كه خون از ريش او مى ريخت گفت : به خدا قسم دوازده نفر از شما را كشتم و كسانى را هم زخمى كردم و از اين كار خود هيچ پشيمان نيستم و اگر شانه ها و بازوهاى من از كار نيفتاده بود نمى توانستند مرا دستگير كنيد نافع اول كسى از ياران امام بود كه او را دستگير كردند و سپس به شهادت رساندند.

و در همان دم مرگ هم سند زنده اى از ايمان و يقين و تشخيص صحيح خود به دست تاريخ سپرد، و تاريخ هم آن را با كمال امانت ضبط كرد، هنگامى كه شمشير بر سر او بلند كردند گفت : الحمدالله الذى جعل منايانا على يدى شرار خلقه شكر خدا را كه اگر كشته مى شويم بدترين مردم ما را مى كشند.

اين بود وضع روحى كسانى كه ما با كمال جرات پس از درود فرستادن بر آنها مى گوييم ياليتنا كنا معكم فنفوز معكم كاش ما هم با شما بوديم تا چون شما رستگار و سرفراز و سعادتمند مى گشتيم ما چرا هرگز نمى گوييم : شكر خدا را كه ما در آن روز نبوديم و به چنان امتحان گرفتار نشديم و در ريختن خون مثل شما مردانى پاك و با فضيلت شركت نداشتيم ، آيا آن روز به حقيقت و راستى نزديكتر است يا اين شكرگزارى و شادمانى .

هفتاد و دو نفر كيانند؟

در سال 61 هجرى امام حسين عليه السلام از مدينه تا مكه و از آنجا تا نزديك كوفه رفت و همه جا مردم را به يارى خود و دفاع از حق و حقيقت دعوت كرد و آنهمه خطبه ها خواند و اين جريان پيش از شش ماه طول كشيد اما به قول مشهور بيش از 72 نفر همكار صميمى پيدا نكرد، آنهم هفده نفرشان از اهل بيت و جوانان خود او بودند، دو نفر از فرزندان خودش ‍ يعنى على اكبر و طفل شيرخوار امام ، سه نفر فرزندان برادرش امام حسن يعنى قاسم ، عبدالله و ابوبكر، پنج نفر برادران امام يعنى عباس و عبدالله و جعفر و عثمان پسران ام البنين و محمد بن على . دو نفر از اولاد عبدالله بن جعفر يعنى عون و محمد. پنج نفر از اولاد عقيل يعنى جعفر و عبدالرحمن بن عقيل . و عبدالله و محمد پسران مسلم بن عقيل .

نام ياران امام در زيارت ناحيه

محمد بن ابى سعيد بن عقيل ، نام اين هفده نفر در زيارت ناحيه برده شده ، و جز اينان در حدود پنجاه و پنج نفر بيشتر با امام عليه السلام همراهى نكردند، و اگر هم از اول همراه شده بودند پس از روشن شدن وضع سياسى كوفه و عراق به راه خود رفتند، اما امروز اگر طرفداران و هواخواهان امام را بشماريم به حساب نمى آيد و از شماره بيرون است . مگر مردم آن روز بسيار بد مردمى بوده اند و امروزى ها در امام شناسى و فداكارى و از خود گذشتگى از آنها پيش افتاده اند؟ اين گونه نيست همان روز هم تا موقعى كه امتحان پيش نيامد و مسلم و هانى بر سر دار نرفتند دوستداران امام حسين عليه السلام بى شمار بودند و در اطراف امام سلام و صلوات بسيار به راه افتاده بود و بايد گفت چه دوره خوبى بود كه امام حسين عليه السلام با آن قدرت بيان و با آن شخصيت و سوابقى كه داشت و مخصوص خود او بود توانست در مدت شش ماه از مدينه و مكه تا عراق 72 نفر ياور مستقيم ، روشن ضمير، ثابت قدم به دست آورد و امام را هم بيش از اين كار نبود او براى كشورگشايى نرفته بود تا سپاهى عظيم براى وى در كار باشد، براى مقاصدى كه امام داشت همين هفتاد و دو نفر مرد و كودك كه هر كدام در عظمت جهانى بودند، و همان زنان و بانوان شجاع و بزرگوار كه با هر شرايطى حرف خود را گفتند و تبليغ خود را انجام دادند و خدمت هاى شايسته راد مردان از جان گذشته خود را به همه يادآور شدند و آنقدر تاريخ عاشورا را بر مردم اين شهر و آن شهر خواندند كه حتى از مسئله آب بستن و اسب تاختن و شيرخواره كشتن همه را باخبر ساختند.

/ 122