فداكارى ياران واقعى - بررسی تاریخ عاشورا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بررسی تاریخ عاشورا - نسخه متنی

س‍خ‍ن‍ران:‌ م‍ح‍م‍داب‍راه‍ی‍م‌ آی‍ت‍ی‌؛ م‍ق‍دم‍ه‌ نویس: ع‍ل‍ی اک‍ب‍ر غ‍ف‍اری‌

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كوفه عجب نيست كه زندگى خود را فداى وظيفه نكردند و كسانى كه بسيار از كار اينان در شگفت باشند، بايد اول خود را در همان شرايط و اوضاع ببينند و انصاف دهند كه در چنان محيطى و چنان وضعى آيا جز آنچه مردم كوفه كردند انجام مى دادند؟ عجب از آن مردمى است كه با هر وضعى كه پيش ‍ آمد و با همه گرفتارى ها پايدارى كردند و تا پاى جان در راه يارى حق ايستادند و جان بر سر اين كار گذاشتند و حتى پس از آنكه با تنى چاك چاك به روى خاك افتادند به فكر آن بودند كه مبادا در وظيفه فداكارى و حق پرستى و مبارزه با بيداد و ستمگرى آنچه را بايد انجام نداده باشند و مبادا روز قيامت در نزد خدا و رسول شرمنده و سرافكنده باشند.

فداكارى ياران واقعى

عمرو بن قرظه انصارى كه پدرش قرظه بن كعب خزرجى از اصحاب رسول خدا بود در جنگ احد و غزوات بعدى همراه رسول خدا جهاد كرد و در خلافت عمر به كوفه آمد و به مردم ، علم فقه مى آموخت و خود يكى از ياران فداكار ابا عبدالله عليه السلام است به گفته ابن طاووس در لهوف (روز عاشورا) تا در اثر زخم هاى فراوان از پا درنيامد، صدمه اى به امام عليه السلام نرسيد و تيرها را با دست و شمشيرها را با جان فرا مى گرفت و چون به روى خاك غلطيد به روى امام نگريست و گفت اى فرزند رسول خدا آيا به آنچه بر عهده من بود وفا كردم ؟ امام در پاسخ وى فرمود نعم و انت امامى فى الجنه آرى وفا كردى و تو در بهشت هم پيش روى من خواهى بود، سلام مرا به رسول خدا برسان و بگو حسين تو هم اكنون مى رسد، ثبات و پايدارى اين رادمردان تا اين حد راستى مايه حيرت است و از اينان بايد در شگفت بود و با اين ارواح پاك ملكوتى بايد درود و سلام فرستاد كه قيافه هاى مختلف زندگى و چهره هاى بهم كشيده حوادث قيافه آنان را تغيير نداد، و در مسير مقدس ايشان انحرافى به وجود نياورد.




  • قد غير الطعن منهم كل جارحه
    الاالمكارم فى امن من الغير (18)



  • الاالمكارم فى امن من الغير (18)
    الاالمكارم فى امن من الغير (18)



چه بسيار مردمى كه در طول تاريخ اگر سرگذشت ضحاك بن عبدالله مشرقى همدانى را خوانده با شنيده اند بر كم توفيقى و بى نصيبى و بد عاقبتى وى تاسف خورده اند و از اينكه اين مرد امام خود را در ميان دشمن گذاشت و اجازه مرخصى گرفت و رفت تعجب كرده اند، اما كمتر انصاف داده اند كه همان مقدار توفيق و ثابت و پايدارى كه او داشت معلوم نيست كه خود اينان در چنان وضعى داشته باشند و بايد بيشتر از ماندن و شركت او در جنگ تعجب كرد نه از رفتن او در آخر كار.

دو يار بى وفا

سرگذشت ضحاك را طبرسى از خود وى چنين نقل مى كند: گفت من و مالك ابن نضر ارحبى بر امام حسين عليه السلام وارد شديم و با عرض سلام در محضر وى نشستيم ، ما را خوش آمد گفت و فرمود به چه منظورى نزد من آمده ايد؟ گفتيم براى عرض سلام و دعاى عافيت شرفياب گشته ايم تا هم تجديد عهدى شده باشد و هم به شما خبر دهيم كه مردم كوفه براى جنگ با شما آماده اند امام گفت حسبى الله و نعم الوكيل و چون خواستيم مرخص شويم و با سلام و دعا خداحافظى كرديم ، فرمود چه مانعى داريد كه مرا يارى نماييد؟ رفيق من مالك بن نضر گفت هم قرض داريم و هم گرفتار زن و بچه ايم ، من گفتم مرا نيز همين گرفتارى هاى قرضى و زن و بچه هست اما در عين حال اگر به من حق مى دهى كه هرگاه بى ياور شدى و يارى من ديگر تو را مفيد نباشد، به راه خود بروم براى فداكارى تا آن موقع حاضرم .

امام با همين شرط مرا پذيرفت ، نزد وى ماندم و چون روز عاشورا ياران وى به شهادت رسيدند و دشمن به خود و جوانان او راه پيدا كرد و از ياران امام جز دو نفر يعنى سويد بن عمرو بن ابى مطاع خشعمى و بشر بن عمرو حضرمى كسى باقى نماند، گفتم اى فرزند رسول خدا مى دانى كه من و تو را قرار بر اين بود كه تا براى تو ياورانى باشند بمانم و يارى كنم و آنگاه كه ياران تو كشته شدند آزاد باشم تا بروم ؟ فرمود راست گفتى ، اما چگونه از دست اين همه لشكر مى گريزى اگر راهى دارى مرا با تو كارى نيست ، ضحاك مى گويد من آنگاه كه اصحاب عمر بن سعد اسب هاى ما را پى مى كردند، اسب خود را در خيمه اى ميان خيمه ها بسته بودم و پياده جنگ مى كردم و تا آنجا توفيق داشتم كه دو نفر از دشمنان امام را كشتم و دست ديگرى را بريدم ، و آن روز چندين بار امام درباره من گفت ال تشلل ، لا يقطع الله يدك ، جزاك الله خيرا من اهل بيت نبيك صلى

/ 122