15 - قلم تاريخ - بررسی تاریخ عاشورا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بررسی تاریخ عاشورا - نسخه متنی

س‍خ‍ن‍ران:‌ م‍ح‍م‍داب‍راه‍ی‍م‌ آی‍ت‍ی‌؛ م‍ق‍دم‍ه‌ نویس: ع‍ل‍ی اک‍ب‍ر غ‍ف‍اری‌

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اگر اين كار از يزيد ساخته است مى تواند با ما درافتد وگرنه تا روزى كه افتخارات اسلام به دست ما است ، و مردان بنى هاشم از قبيل ابى طالب و برادرش حمزه و فرزندانش على عليه السلام و جعفر و فرزندان امير المومنين يعنى حسن و حسين عليه السلام در تاريخ به صورت صديقترين خدمتگزاران دين خدا ظاهر مى شوند، و از همه مهمتر رسول خدا نيز مردى از بنى هاشم است .

چگونه مى توان ما را گمنام يا بدنام ساخت و حق ما را به ديگران داد و دل هاى متوجه به ما را به ديگران متوجه ساخت ، سپس امام خود را معرفى كرد و كار به جايى رسيد كه ناچار شدند سخن امام را قطع كنند و به همين منظور دستور دادند كه موذن اذان بگويد. امام هم ناچار و هم به احترام نام پروردگار خاموش گشت ، تا فرصتى ديگر به دست آورد، و از آن هم كاملا استفاده كرد يعنى چون موذن گفت اشهد ان محمدا رسول الله عمامه از سر بر گرفت و گفت : اى موذن تو را به حق همين پيامبرى كه نام او را بردى خاموش باش ، آنگاه رو به يزيد كرد و گفت : آيا اين پيامبر ارجمند بزرگوار جد تو است يا جد من ؟ اگر بگويى كه محمد جد تو است همه مى دانند كه دروغ مى گويى و اگر مى گويى كه جد من است پس چرا پدرم را كشتى و مال او را به غارت بردى و زنانش را اسير كردى ؟ سپس دست برد و گريان چاك زد و سخن خويش را تا آنجا ادامه داد كه مردم را منقلب ساخت و جمعيت با پريشانى و پراكندگى متفرق شدند.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

15 -
قلم تاريخ

قلم تاريخ نه تنها خطبه امام چهارم را ضبط كرد، بلكه سخنان يزيد و اشعار او را هم ضبط كرد و تحويل تاريخ داد و اين و آن را كنار هم آورد تا مردم در يك صفحه تاريخ بخوانند كه على بن الحسين عليه السلام در شهر دمشق با كمال افتخار مى گفت :

انا اين مكه و منى انا اين زمزم و صفا انا اين من حمل الركن باطراف الرداء (99) منم پسر مكه و منى و منم به سر زمزم و صفا، منم فرزند رسول خدا، اما چون به صفحه ديگر تاريخ بنگرند در آنجا بخوانند كه يزيد فرياد مى زد و مى گفت :




  • لعبت هاشم بالملك
    خبر جاء ولا وحى نزل (100)



  • خبر جاء ولا وحى نزل (100)
    خبر جاء ولا وحى نزل (100)



يعنى حساب وحى و پيامبرى در كار نبود، بنى هاشم كه مى خواستند به اين بهانه با مردم بازى كنند و بر آنان حكومت كنند، راستى اگر يزيد از خدا نمى ترسيد و از رسول خدا شرم نمى كرد چرا از قدرت تاريخ نمى ترسيد؟! و چرا بيم آن نمى داشت كه آنچه مى گويد و مى كند و مى انديشد همه را خواهند نوشت و به آيندگان خواهد سپرد، تاريخ نامه عمل گذشتگان و آيندگان است ، تاريخ آيينه اى است كه هر كس را با همان قيافه اى كه داشته نشان خواهد داد.

فراز و نشيب ملتها

اشخاصى از ميان مى روند ملت ها جابجا مى شوند اما در نشيب و فراز ملت ها و رفت و آمد دولت ها، تاريخ همچنان بر سر جاى خود ايستاده است و با كمال مراقبت بر نيك و بد اشخاص و رفت و آمد ملت ها نظارت مى كند، و حساب اين را با آن و قيافه آن را اين اشتباه نمى كند و گناه كسى را به گردن كسى ديگر نمى گذارد.

تلك امه قد خلت لها ماكسبت و لكم ماكسبتم و لا تسئلون ، عماكانوا يعلمون (101) تاريخ عمل ها را براى حساب دنيا مى نويسند و فرشتگان خدا براى حساب آخرت و كسى كه از حساب خدا هم نترسد بايد از حساب تاريخ بترسد و بداند كه اين نامه عمل هم كوچك و بزرگى را فروگذار نمى كند و همه را به حساب اشخاص و امت ها مى گذارد.

سخنرانى زينب در شام

زينب كبرى دختر امير المومنين عليه السلام در قسمت دوم خطبه اى كه در شام ايراد كرد يزيد را اول از حساب به آخرت بيم دارد و ثانيا از حساب تاريخ و حساب دنيا بر حذر داشت ، و در همين قسمت بود كه به او فرمود:

يزيد، روزى كه داورى با خدا باشد و محمد صلى الله عليه و آله دادخواهى كند و اعضاء و جوارحت بر تو

/ 122