فرصت ديگرى در بازار شام به دست امام چهارم آمد و آن هنگامى بود كه اهل بيت را بر در مسجد دمشق همان جا كه معمولا اسيرها را نگاه مى داشتند به پاداشته بودند و مراسمى هم در ميان ايشان بود، پس يكى از پيرمردان شام رسيد و گفت : الحمدلله قتلكم و اهلككم و قطع قرون الفتنه شكر خدا را كه شما را كشت و از ميان برد و شما مردم فتنه انگيز را نابود ساخت آنگاه در دشنام دادن و ناسزا گفتن به اهل بيت كوتاهى نكرد، امام چهارم صبر كرد تا هر چه مى خواست گفت و گفتار وى به پايان رسيد، آن گاه امام روى سخن با او داشت و پاسخ داد نه بد فرمود؟ نه ناسزا گفت ؟ نه از وى گله كرد كه چرا فحش مى دهى ؟ نه .امام سجاد عليه السلام در اين موقع هم بيمار بود و هم مسافر بود، و رنج راه از كوفه تا دمشق را ديده بود هم داغديده و مصيبت زده بود، علاوه بر شهرى وارد شده بود كه در آن تاريخ ، كانون دشمن و دشمنان آل عصمت بود. اين مرد شامى هم دشنام ها داد، ناسزاها گفت ، اظهار خوشحالى كرد و خدا را بر آنچه پيش آمده بود شكر و سپاس گفت ، چه كس مى تواند با اين همه موجبات ناراحتى و عصبانيت عصبانى نشود و سخنى تند و ناروا در مقابل آن همه نارواهايى كه شنيده نگويد، هر كه باشد نمى تواند خود را ضبط كند، اما امام سجاد عليه السلام مانند يك معلم مهربان دلسوز و مانند كسى كه از اين مرد شامى جز مهربانى و احترام و ادب چيزى نديده است با كمال خوشرويى و نرم خويى از وى پرسيد كه قرآن بلد نيستى ؟ گفت چرا فرمود اين آيه را نخوانده اى قل لا اسالكم عليه اجرا الا الموده فى القربى ؟ (51) گفت چرا فرمود: خويشان پيغمبر صلى الله عليه و آله به خدا قسم ما هستيم ، امام چهارم عليه السلام با همين يك سوال دل آن پيرمرد را از جا كند و در ضمير او غوغايى به پا كرد، سپس سوال كرد، اين آيه را نخوانده اى در قرآن و آت ذالقربى حقه ؟ گفت : چرا، فرمود: از اين آيه هم مراد خود ما هستيم ، باز پرسيد اين آيه را نخوانده اى ؟ انما يريد الله ليذهب عنكم الرحمن اهل البيت و يطهركم تطهيرا (52).گفت : چرا فرمود: مائيم آن اهل بيتى كه خدا شهادت به طهارت و عصمت ايشان داده است ، مرد شامى دست به دعا برداشت و سه مرتبه گفت خدايا توبه كردم و از كرده خويش پشيمانم خدايا من از دشمنان آل محمد و از كشندگان اهل بيت رسول خدا بيزارم ، چگونه بود كه من قرآن مى خواندم و به اين آيه ها توجه نداشتم .
امام سجاد و مجلس يزيد
فرصت ديگرى كه به دست امام سجاد عليه السلام افتاد در مجلس رسمى يزيد بود هنگامى كه براى اولين بار اسيران اهل بيت را بر وى وارد كردند، امام چهارم كه از كوفه تا آنجا زير زنجير بود فرمود يزيد تو را