در اين چند جمله امير المومنين عليه السلام صحنه هايى را كه خويشان پيغمبر صلى الله عليه و آله عليه وى به وجود آوردند نشان مى دهد، و هر مرحله اى را با تعبيرى هر چند مختصر بيان مى كند، و ايجاد آن همه تضييقات و مشكلات را براى رسول خدا به قريش نسبت مى دهد و مى نويسد كه خويشان و بستگان ما و طوايف قريش كه همگى عموها و عموزادگان ما بودند تصميم گرفتند پيغمبر ما را بكشند و ما را ريشه كن سازند، و براى نابود ساختن ما تصميم ها گرفتند و كارها كردند، و آسايش زندگى را از دست ما گرفتند، و ما را به ناراحتى و ترس و بيم گرفتار كردند و چنان ما را بيچاره ساختند كه به كوهى ناهمار پناه برديم يعنى در حدود سه سال و چند ماه در يكى از دره هاى مكه معروف به شعب ابى طالب محصور و محبوس و پر بيم و هراس زندگى كرديم ، و قطع نظر از آنچه در مكه رفتار مى كردند هنگامى كه از خانه و زندگى خود گذشتيم و به شهر ديگران رفتيم آنجا هم ما را آسوده نگذاشتند و آتش هاى جنگ برافروختند و فتنه ها به راه انداختند.اين بود وضع رفتار خويشان و نزديكان رسول خدا و اين بود نمونه اى از دشمنى ها و بى مهرى هاى آنان نسبت به كسى كه اگر نام او بلند مى شد و پيش مى رفت و دعوت وى انتشار پيدا مى كرد همه مردم او را به سرورى مى شناختند، بيش از همه كس باعث افتخار و سرفرازى خود آنان بود، اما در مقابل اين طوايف نامهربان حق ناشناس قريش كه گويى با عزت و سرفرازى خويش مخالف بودند دو طايفه از قبايل قحطانى نسبت يمن براى يارى و پذيرايى رسول خدا آماده گشتند و بيش از آنچه از هر خويش و نزديكى اميد مى رود در پيشرفت كار پيغمبر اسلام فداكارى و از جان گذشتگى نشان دادند اينان عرب عدنانى يا اسماعيلى نبودند و با قبيله قريش و طايفه بنى هاشم و خاندان عبدالمطلب هيچ گونه نسبت و آشنايى نداشتند.اما خداوند همين بيگانگان را با مقدماتى كه در حدود صدها سال پيش از ولادت پيغمبر اسلام فراهم ساخت ، از جنوب عربستان و يمن به شمال عربستان و وادى القرى حجاز و شهر يثرب كشانيد و بهانه هجرت ايشان را خراب شدن سد مارب يمن و از آب افتادن بسيارى از اراضى يمن و باز شدن راه كشتى رانى درياى سرخ و از رونق افتادن يمن از نظر اقتصادى قرار داد و ممكن است هر كدام از اين دو امر در پراكنده شدن قبايل قحطانى يمن اثر داشته است ، به هر جهت خداى متعال دو قبيله از قبايل يمن را هر بهانه اى كه بود به يثرب مى كشاند و در آنجا سكونت مى دهد، تا روزى كه پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله از زندگى در محيط مكه و در ميان خويشان خود به جان مى آيد و ديگر ماندن در خانه خويش براى وى امكان پذير نباشد، همين دو قبيله آغوش خود را براى پذيرفتن خود و اصحاب مهاجر وى باز كنند و آنان را در خانه هاى خويش جاى دهند و حتى بر خود مقدم دارند.
رستگارى اوس و خزرج
از روزى كه دو قبيله اوس و خزرج به يثرب آمدند و در آنجا سكونت گزيدند، پيوسته جنگهايى ميان اين دو قبيله روى مى داد، تا زير فشار جنگ به ستوه آمدند و مى رفتند كه نابود مى شوند و نيز يهوديان بنى نضير و بنى قريظه و ديگر يهوديان ساكن يثرب بر آنان چيره شوند و ناچار جمعى از ايشان به مكه رفتند تا از قريش يارى بخواهند و بدين وسيله سرفراز و نيرومند گردند اما قريش شرايطى پيشنهاد كردند كه براى ايشان قابل پذيرش نبود، سپس به طائف رفتند و از قبيله ثقيف كمك خواستند اما بى نتيجه بازگشتند.از طرفى رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از آن كه در سال چهارم بعثت دعوت خود را علنى ساخت ده سال متوالى در موسم حج در بازارهاى عربستان از قبيل عكاظ و ذوالمجاز و منى و مكه منازل حاجيان با آنان تماس مى گرفت و از آنان مى خواست تا وى را يارى دهند و در راه رساندن رسالت هاى خدايى حمايت كنند و