ديدار مروان با امام - بررسی تاریخ عاشورا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بررسی تاریخ عاشورا - نسخه متنی

س‍خ‍ن‍ران:‌ م‍ح‍م‍داب‍راه‍ی‍م‌ آی‍ت‍ی‌؛ م‍ق‍دم‍ه‌ نویس: ع‍ل‍ی اک‍ب‍ر غ‍ف‍اری‌

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بخواه تا بيعت كنند و در اطاعت يزيد درآيند، اگر پذيرفتند چه بهتر و اگر نه پيش از آنكه از مرگ معاويه آگاه شوند گردنشان را بزن ، چه اگر از مرگ معاويه خبر يافتند هر كدام مدعى خلافت شوند و نافرمانى كنند مگر عبدالله بن عمر كه از ناحيه وى نبايد نگرانى داشت و او مرد قيام و مخالفت نيست .

وليد عبدالله بن عمرو بن عثمان را نزد امام حسين و عبدالله بن زبير فرستاد و هر دو را در مسجد يافت و پيام وليد را ابلاغ كرد، گفتند تو باز گرد هم اكنون نزد وليد خواهيم آمد، امام به عبدالله گفت گمانم ، معاويه مرده است و اين فرستادن بى موقع براى آن است كه با يزيد بيعت كنيم ، امام عليه السلام جماعتى از كسان خود را فراخواند و فرمود تا مسلح شوند، به آنان گفت وليد مرا در اين وقت خواسته است و گمان مى كنم امرى پيشنهاد كند كه انجام ندهم و در آن صورت بر وى اعتماد ندارم شما همراه من باشيد و چون بر وى درآمدم بر در خانه باشيد و هرگاه صداى من بلند شد درآييد تا شر او را از من دفع كنيد.

ديدار مروان با امام

امام نزد وليد رفت و مروان را هم آنجا ديد وليد خبر مرگ معاويه را به امام داد و آن گاه فرمان يزيد را ابلاغ كرد امام فرمود: لابد به بيعت محرمانه من قانع نخواهى شد و مى خواهى كه آشكارا در حضور مردم بيعت كنم ؟ گفت آرى فرمود: بنابراين تا بامداد فردا صبر كن تا تصميم خود را در اين باره بگيرم ، گفت بفرماييد برويد و فردا همراه ما جمعيت مردم براى بيعت بياييد، مروان گفت : به خدا قسم كه اگر حسين بن على از اينجا برود و بيعت نكند ديگر بر وى دست نخواهى يافت مگر آن كه خونريزى ميان شما بسيار شود، او را نگهدار و مگذار برود تا بيعت كند وگرنه وى را گردن بزن . امام عليه السلام با شنيدن گفتار مروان از جاى برخاست و گفت : اى بد مادر تو مرا مى كشى يا وليد؟ هان به خدا قسم دروغ گفتى و گنهكار شدى پس راه خويش را در پيش گرفت و همراه كسان خود به منزل خويش رفت ، مروان به وليد گفت اكنون كه حرف مرا نشنيدى به خدا قسم ديگر بر وى دست نخواهى يافت ، وليد گفت : چه مى گويى مروان كارى به من پيشنهاد مى كنى ، كه دين مرا تباه مى كند، به خدا قسم دوست ندارم كه مال دنيا و مكنت دنيا تا جايى كه خورشيد بر آن مى تابد و در آن غروب مى كند از آن من باشد و من حسين بن على را كشته باشم ، سبحان الله اگر حسين بن على گفت با يزيد بيعت نمى كنم او را بكشم ؟ به خدا سوگند گمانم آن است كه هر كس ‍ خون حسين بن على در گردن او باشد روز قيامت نزد خدا بدبخت و بيچاره خواهد بود.

مروان كه سخنان وليد را نپسنديد به وى گفت اگر چنين يقين دارى خوب كارى كردى .

خروج امام از مدينه

فرداى آن روز كه شنبه 28 ماه رجب بود وليد ديگر بار نزد امام فرستاد تا براى بيعت حاضر شود، امام در جواب فرستاده ، وى گفت امشب هم بماند تا فردا تصميم خود را بگيريم و همان شب يكشنبه 29 ماه رجب سال شصت هجرى با همسران و برادران و برادرزادگان و بيشتر افراد خانواده خويش از مدينه بيرون رفت و شاهراه مكه را در پيش گرفت و داستان موسى بن عمران را يادآورى مى كرد.

نخرج منهما خالقا يترقب قال رب نجنى من القوم الظالمين (10) هنگامى كه به امام گفته شد كاش شما هم مانند ابن زبير از بى راهه مى رفتيد تا بر شما دست نمى يافتند، فرمود: به خدا قسم من از بيراهه نخواهم رفت تا هر چه خدا بخواهد پيش آيد، از ماه شعبان سه روز گذشت و شب جمعه امام عليه السلام وارد مكه شد و به ياد قصه موسى پيامبر مى فرمود: و لما توجه تلقاء مدين قال عسى ربى ان يهدينى سواء السبيل (11).

حاجيان در مكه نزد امام عليه السلام رفت و آمد مى كردند و حتى ابن زبير كه نيك مى دانست با بودن فرزند پيغمبر كسى با او بيعت نخواهد كرد و مقام امام از هر جهت از وى بالاتر است همه روزه خدمت امام شرفياب مى شد.

عراقيان و مرگ معاويه

مرگ معاويه در عراق انتشار يافت و دانستند كه حسين بن على و عبدالله بن زبير از بيعت با يزيد امتناع ورزيده و به مكه رفته اند.

بزرگان شيعه در خانه سليمان بن صرد خزاعى گرد آمدند و خدا را بر مرگ معاويه سپاس گفتند، سليمان بن صرد گفت معاويه از دنيا رفته است و حسين بن على هم از بيعت با يزيد امتناع ورزيده و رهسپار مكه گشته

/ 122