اكنون نوبت آن رسيده كه بار ديگر سخنان زينب كبرى را در مجلس يزيد بررسى كنيم و آن سند زنده تاريخى را از روى منابع قرن سوم (60) بخوانيم هر چند سخن در امانت و شجاعت تاريخ دامنه يافت . پس از آن كه يزيد اشعار كفرآميزى از عبدالله بن زبعرى سهمى كه در موقع كافر بودن خود گفته بود خواند و اشعارى هم از خود بر آن افزود و صريحا گفت كه مى خواهم انتقام پدران خود را كه در حال بت پرستى به دست ياران محمد كشته شده اند از فرزندان محمد بگيرم ، زينب دختر على عليه السلام برخاست و زبان به سخن گفتن گشود و فصلى جديد در تاريخ خلافت سه سال و چند ماهه يزيد باز كرد و گفت : صدق الله و رسوله يا يزيد ثم كان عاقبه الذين اساوا السواى ان كذبوا بايات الله و كانوا بها يستهزون (61).يزيد خدا و رسولش راست گفته اند كه عاقبت گناه كردن و دروغ دانستن آيات خدا مسخره كردن آنهاست ، يعنى اگر امروز آيات خدا را تكذيب مى كنى و با نظر استهزاء به آنها مى نگرى و چنان كه روزى بت پرستان مكه به شهادت جمعى از مسلمانان در جنگ احد خوشحال شدند و شعرخوانى به راه انداختند تو هم از شهادت فرزندان رسول خدا خوشحال شده اى و شعر مى خوانى و دم از انتقام گرفتن از رسول خدا مى زنى مى دانى چرا اينطور شده اى و چرا به اينجا رسيده اى ؟ از بس گناه كرده اى كارت به اينجا كشيده است ، هر كس راه گناه را در پيش گيرد و در گناه كردن اصرار ورزد به حكم قرآن مجيد روزى آيات خدا را تكذيب خواهد كرد و كار او به جايى خواهد رسيد كه آنها را مسخره كند و آنگاه را مسخره كند و آنگاه مستحق عذاب خدا گردد.سپس گفت :اظننت يا يزيد الله حيث اخذت علينا باطراف الارض و اكناف السماء، فاصبحنا نساق كما يساق الاسارى ، ان بنا هوانا على الله و بك عليه كرامه و ان هذا لعظم خطرك عنده فشمخت بانفك ، و نظرت فى عطفك ، جذلان فرحا، حين رايت الدنيا متسقه لك ، و الامور متسقه عليك و قد امهلت و نفست و هو قول الله تبارك و تعالى ، و لا يحسين الذين كفروا انما نعلى لهم خير لانفسهم انما نملى لهم ليزداد و اثما و لهم عذاب مهين (62).
شهادت و اسارت خوارى نيست
يزيد مگر گمان برده اى كه ما با شهادت و اسيرى خوار و زبون شده ايم ؟ و چون راه هاى زمين و آسمان را بر ما بسته ايد، و چون اسيران ما را از اين جا به جا مى بريد، ديگر خدا لطف خويش را از ما باز گرفته است ؟ و گمان برده اى كه تو با كشتن مردان حق بزرگ و بزرگوار گشته اى ؟ و خدايا لطف و عنايتى خاص به تو مى نگرد؟ و بدين جهت و از روى اين گمان غلط از خود باور كرده اى ، و با خوشحالى و سرمستى تكبر فروش شده اى ؟ چو ديده اى كه دنيا براى تو رو به راه گشته است ، و امور بر وفق مرا تو مى گذرد، و كارها براى تو رو به راه شده ، از اين است كه مغرور شده اى ، و سخن خدا را از ياد برده اى كه مى گويد: مردمان كافر گمان نكنند كه اگر مهلتى به آنها مى دهيم اين مهلت بخير آنهاست آنان را تنها براى آن مهلت مى دهيم كه بيشتر گناه كنند و براى ايشان عذابى است كه خوار و زبونشان خواهد كرد.زينب كبرى بعد از اين جمله ها يزيد را به ياد حادثه اى آورد كه روز فتح مكه در سال هشتم هجرت در مكه روى داد و رسول خدا بر همه مردان و زنان مكه منت گذاشت و آزادشان ساخت ، و يزيد خود فرزند همان آزاد شدگان بود هم پدرش معاويه و هم جدش ابو سفيان و هم مادر معاويه از آزاد شدگان روز فتح مكه بودند كه رسول خدا از همه گذشته ها صرف نظر فرمود و با بزرگوارى و گذشت عمومى همگى را آزاد و آسوده ساخت و