دعاى امام عليه السلام - بررسی تاریخ عاشورا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بررسی تاریخ عاشورا - نسخه متنی

س‍خ‍ن‍ران:‌ م‍ح‍م‍داب‍راه‍ی‍م‌ آی‍ت‍ی‌؛ م‍ق‍دم‍ه‌ نویس: ع‍ل‍ی اک‍ب‍ر غ‍ف‍اری‌

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شكستگى و فروتنى كند، هر چه ياران او كشته شوند و اطراف او خالى تر شود سخنش بيشتر اوج بگيرد، قدرت روحى او بيشتر جلوه كند، آرامش ‍ خاطر او بيشتر خود را نشان دهد، در كجاى تاريخ بشر مى توان اين چنين خطيب و سخنورى پيدا كرد؟ خطيب پروبال شكسته اى خطيب بى كس و تنهايى كه وضع موجود در وضع خطابه او هيچ تاثير نكند و آن همه موجبات ناراحتى و نگرانى و پريشانى آرامش روحى او را به هم نزند، نگرانى پيدا نكند، اضطراب و تشويش خاطر بر او چيره نگردد.

دعاى امام عليه السلام

بامداد عاشورا سواران دشمن به سوى امام حمله امام دست به دعا برداشت و گفت :

اللهم انت ثقتى فى كل كرب و انت رجايى فى كل شده و انت لى فى كل امر نزل بى ثقه وعده كم من هم يضعف فيه الفواد و نقل فيه الحيله و بخذل فيه الصديق و يشمت فيه العدو انزلته بك و شكوته اليك رغبه منى اليك عمن سواك ففر جته عنى و كشفته فانت ولى كل نعمه و صاحب كل حسنه و منتهى كل رغبه (47).

پروردگارا در هر گرفتارى حل وثوق و اعتماد من تويى ، و در هر سخنى به تو اميدوارم در هر مشكلى كه براى من پيش آيد تنها وسيله و چاره من تويى ، چه بسيار گرفتارى و پريشانى كه دل را ناتوان مى ساخت و چاره اى براى آن در دست نبود، دوستان يارى نمى كردند و دشمنان زبان به شماتت مى گشودند. اما چون اميد خود را از غير تو بريدم تنها چاره آن را از تو خواستم به من فرج و گشايش دادى و آن مشكل را از من دور ساختى .

هر نعمت و نيكى از تو به ما مى رسد و همه چيز را بايد از تو خواست .

سخنرانى امام در برابر دشمن

سپس امام عليه السلام بر شتر خود سوار شد و با صدايى هر چه رساتر كه بيشترشان مى شنيدند فرياد كرد:

اى مردم عراق گفتارم را بشنويد و در كشتنم شتاب نورزيد تا شما را به آنچه بر من واجب است موعظه كنم و عذر خود را در آمدن به عراق بازگويم ، آن گاه اگر عذر مرا پذيرفتيد راه خوشبختى خود را هموار ساخته ايد و شما را بر من راهى نباشد و اگر هم عذر مرا نپذيرفتيد و از راه عدل و انصاف منحرف شديد. كشتن من پس از اين باشد كه پشت و روى اين كار را با ديده تامل بنگريد و از روى شتابزدگى و بى فكرى به چنين كارى بزرگ دست نبريد، پشتيبان من خدايى است كه قرآن را فرستاده و خدا بندگان شايسته خويش را سرپرستى مى كند.

چون سخن امام به اينجا رسيد آواز گريه و شيون از خواهران و دختران كه صداى وى را مى شنيدند بلند شد پس به برادرش عباس و پسرش على گفت برويد و اين زنان را خاموش كنيد كه پس از اين گريه بسيار خواهند كرد و چون صداى پرده نشينان حريم عصمت و طهارت آرام شد، بار ديگر امام عليه السلام خدا را سپاس گفت ، و بر فرشتگان و پيامبران خدا درود فرستاد از هر سخنورى كه پيش از وى بوده است يا پس از وى بيايد شيواتر و رساتر سخن گفت ، و مردم كوفه را مخاطب ساخت و فرمود:

اى مردم مرا بشناسيد به بينيد كه من كه هستم ؟ آنگاه به خود آييد و خود را ملامت كنيد و نيك بينديشيد كه آيا كشتن و پامال كردن حرمت من براى شما جايز است ؟ مگر من دختر زاده پيامبر شما نيستم ؟ مگر وصى پيغمبر شما و عمو زاده اش و نخستين كسى كه به خدا ايمان آورده و رسول او را در آنچه خدا آورده بود تصديق كرد پدر من نيست ؟ مگر حمزه بن عبدالمطلب سيد الشهدا، عموى پدرم نيست ؟ مگر جعفر بن ابوطالب همان شهيدى كه دو بال دارد و با فرشتگان خدا پرواز مى كند عموى من نيست ؟ مگر نشنيده ايد كه رسول خدا درباره من و برادر من فرمود كه اين دو پسرم دو آقاى جوانان بهشتى اند؟ اگر مرا در نقل اين حديث راستگو بدانيد و آنچه مى گويم حق است چه بهتر، به خدا قسم از روزى كه دانسته ام خدا دروغ گو را دشمن دارد و دروغ نگفته ام و اگر هم گفتار مرا باور نداريد و مرا تكذيب مى كنيد، هنوز تكذيب مى كنيد، هنوز كسانى از اصحاب رسول خدا در ميان شما هستند كه اگر از آنها بپرسيد به شما خواهند گفت . از جابر بن عبدالله انصارى ، يا ابو سعيد خدرى ، يا سهل بن سعد ساعدى ، يا زيد بن ارقم ، يا انس بن مالك بپرسيد تا شما را خبر دهند كه خود اين سخن را از رسول خدا درباره من و برادرم شنيده اند.

آيا همين حديث كافى نيست كه شما را از كشتن من باز دارد سپس فرمود كه اگر در اين حديث شبهه اى داريد، آيا مى توانيد در اين كه من پسر دختر پيغمبرى شيهه كنيد بخدا سوگند در ميان مشرق و مغرب از شما و غير شما پسر دختر پيغمبرى جز من نيست ، راستى بگوييد كه آيا كسى از شما را كشته ام و خون او را مى خواهيد؟

/ 122