انتقاد امام عليه السلام از شرايط ناگوار زمانه - بررسی تاریخ عاشورا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بررسی تاریخ عاشورا - نسخه متنی

س‍خ‍ن‍ران:‌ م‍ح‍م‍داب‍راه‍ی‍م‌ آی‍ت‍ی‌؛ م‍ق‍دم‍ه‌ نویس: ع‍ل‍ی اک‍ب‍ر غ‍ف‍اری‌

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

و خدا را سپاس و ستايش گفت و سپس گفت اى مردم بدانيد كه حسين بن على عليه السلام بهترين خلق خدا و فرزند فاطمه دختر پيغمبر شما است و من هم فرستاده اويم ، به يارى او برخيزيد، آنگاه بر عبيدالله و پدرش لعنت فرستاد و بر على بن ابيطالب درود فرستاد، عبيدالله گفت تا او را از بالاى بام فرو انداختند و استخوان هاى او درهم شكست .

امام عليه السلام همچنان رو به كوفه پيش مى رفت تا در منزل زرود از شهادت مسلم و هانى خبر يافت و گفت انالله و انا اليه راجعون و مكرر مى گفت رحمت خدا بر آن دو باد، و در منزل اذيب الهجانات خبر شهادت قيس بن مسهر به عرض امام عليه السلام رسيد و امام بر وى رحمت فرستاد و دعا كرد كه خدايش در بهشت جاى دهد، در منزل زباله مردم را از خبر شهادت مسلم و هانى و اوضاع كوفه باخبر ساخت و فرمود شيعيان ما دست از يارى برداشته اند، هر كه خواهد راه خود را در پيش گيرد و برود، اينجا بود كه بيشتر همراهان امام پراكنده شدند و اندكى با امام باقى ماندند.

به روايت محمد بن جرير طبرى ، مفسر و مورخ و فقيه معروف اسلامى در كتاب تاريخ معروف خود تاريخ الامم و الملوك مى نويسد: امام عليه السلام در منزل ذى حسم خطبه اى خواند و سخنرانى كوتاهى ايراد كرد و صريح تر از آنچه تاكنون گفته انگيز قيام خود را بيان كرد و آمادگى خود را براى شهادت اعلام داشت و در آن خطبه چنين مى فرمود:

اما بعد انه قد نزل من الامر ما قد ترون و ان الدنيا قد تغيرت و تنكرت و ادبر معروفها و استمرت حذاء فلم يبق منها الا صبابه كصبابه الاناء و خسيس عيش كالمرعى الوبيل (37) كار ما به اينجا كشيده است كه مى بينيد قيافه دنيا دگرگون شده و آغاز ناشناسى و بى مهرى كرده و نيكى آن رو به زوال است . دنيا با شتاب مى گذرد و جز اندكى ناچيز و جز زندگى پست و كم ارزشى از آن باقى نمانده است . دنياى امروز درست مانند چراگاهى است كه جز گياه زيان بخش و بيمار كننده در آن چيزى نمى رويد.

انتقاد امام عليه السلام از شرايط ناگوار زمانه

امام عليه السلام چرا اين همه از دنياى آن روز و زندگى در آن شرايط بدگويى كرد و چرا اين همه گله مند و اسفناك بود، خودش در جمله بعد سر نكته را بيان مى كند، هيچ سخن از گرانى زندگى يا نيامدن باران و حتى نبودن امنيت و آسايش در ميان نيست ، و آنچه زندگى را بر امام عليه السلام ناگوار و غير قابل تحمل ساخته غير آن چيزهايى است كه غالبا زندگى را بر مردم ناگوار و ناپسند مى سازد، درست توجه كنيد اينجا جايى است كه طليعه دشمن رسيده و امام عليه السلام در خطر محاصره لشكريان عراق قرار مى گيرد و ناچار مردمى چنين فكر مى كنند، كه اى كاش امام حسين عليه السلام اين كار را نكرده بود و قدم در اين راه ننهاده بود، و شايد برخى از كوته نظران تصور مى كردند كه خود امام هم اين طور فكر مى كند و از آنچه كرده و پيش آمده پشيمان است ، در اينجا لازم بود كه امام قدرى پرده از روى انگيزه قيام خود برگيرد و آنچه زندگى را بر وى ناگوار و دشوار و ناپسند ساخته است با تعبيرى صريح تر و روشن تر گفته شود براى همين است كه در اين خطبه كوتاه پس از آنچه نقل شد چنين فرمود الا ترون ان الحق لا يعمل به و ان الباطل لايتناهى عنه (38) يعنى وضع موجود مسلمانان اين گونه شده كه به حق عمل نمى شود و باطل را رها نمى كنند و اكنون كه وضع امت اسلامى به اين صورت درآمده بر شخصيتى آماده و لايق و فداكار مانند من كه فرزند رسول خدايم و ذخيره چنين روزى لازم و واجب است كه قيام كنم مگر نمى بينيد و به عبارت ديگر چرا از من مى پرسيد كه چرا تسليم نمى شوى ؟ و چرا بيعت نمى كنى ؟ و چرا اين حكومت اسلامى موجود را به رسميت نمى شناسى ؟ و چرا فرزند زاده ابوسفيان را به عنوان رهبر و قائد و امام ملت مسلمان جهان نمى شناسى ؟

وضعيت نابسامان مسلمانان

مگر نمى دانيد كه جاى اين پرسش باقى مانده است ، مگر وضع موجود مسلمانان را نمى بيند، مگر نمى بينيد كه مردم به حق عمل نمى كنند، ظاهرا نه مراد امام آن باشد كه مردم مثلا دروغ مى گويند، يا مردم در مجالس انس ‍ خود غيبت مى كنند، يا بعضى مردم صبح خوابيده اند و نماز آنها قضا مى شود، اينها نيست .

اين معصيت ها هميشه در بين مردم كم و بيش بوده است ، گويا امام مى خواهد بگويد، مگر نمى بينيد كه چرخ امانت و پيشوايى و رهبرى مسلمانان بر مدار خلافت و جانشينى و تاسى بر رسول خدا و از مسير و جريان

/ 122