هوشيارى اهل بيت اسير - بررسی تاریخ عاشورا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بررسی تاریخ عاشورا - نسخه متنی

س‍خ‍ن‍ران:‌ م‍ح‍م‍داب‍راه‍ی‍م‌ آی‍ت‍ی‌؛ م‍ق‍دم‍ه‌ نویس: ع‍ل‍ی اک‍ب‍ر غ‍ف‍اری‌

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اسحاق بن حيوه حضرمى پيراهن امام را به غارت برد و اخنس بن مرئد حضرمى عمامه از سر امام ربود، اگر امام چهارم به عذر بيمارى و خستگى راه اسيرى و افسردگى روحى از آنچه در صحنه عاشورا ديده است لب برمى بست و سخنان بازار كوفه را نگفته بود، و ام كلثوم و زينب دختران امير المومنين عليه السلام و فاطمه دختر امام عليه السلام هم در بازار كوفه سخن نمى گفتند و فرصت تحريف تاريخ را از دست دشمن نمى گرفتند، كجا بنى اميه اجازه مى دادند كه اين رسوايى ها و اين بدبختى ها و اين ناجوانمردى ها در تاريخ اسلام نوشته شود و بنى هاشم براى هميشه حريف خود را از ميدان دين دارى و انسانيت و مكارم اخلاق و طرفدارى از مردم مسلمان برانند.

آن روزى كه اين سخنرانى ها ايراد مى شد و اين خطبه ها به گوش مردم مى رسيد جز خود آن گويندگان كه نيك مى دانستند چه مى گويند و چه مى كنند و در ارزيابى سخنان خود هيچ گونه اشتباهى نمى كردند، بقيه مردم نمى توانستند دريابند كه اين خطابه هاى اهل بيت گاهى در بازار و دم دروازه ها گاهى در مجلس عمومى و گاهى در مسجد و با مسلمانان نماز گزار تاريخ عاشورا را چگونه خواهد ساخت و در آينده نزديك فهم و تشخيص ‍ مردم را تا چه حد عوض خواهد كرد و بيشتر مردم بيش از اين نمى فهميدند كه مردمى پدر كشته و داغدار از فشار مصيبت سخنى مى گويند و ناله اى مى كنند و اشكى مى ريزند و شايد احتمال نمى دادند كه اين گفتارها دنباله همان نقشه خدايى است كه سهمى است كه اينان در جريان اين نهضت عظيم و عميق به عهده دارند و كار امام بدون اين تشريح و تفسيرى كه به وسيله اين گويندگان گفته مى شود به كمال خويش نمى رسد و راستى خطر آن است كه فردا اين قيام خدايى را كه پاك ترين مردمان اسلام رهبرى آن را به عهده داشته اند جنبشى مادى و نهضتى آلوده به اغراض دنيوى نشان دهند و براى هميشه حقيقت امر بر مسلمانان و نسل هاى آينده شان پوشيده بماند و جز چند صفحه تاريخ (سفارشى تحريف شده ) در اختيار آنها نباشد.

همين حساب ها بود كه على بن الحسين عليه السلام را از بيمارى و سوگوارى كه داشت و زينب كبرى و خواهر و برادر زاده اش را از اسيرى و داغدارى فراموش داد، و به جاى آن كه قيافه مردمانى بيچاره و داغدار و دست به دامن دشمن به خود بگيرند با قيافه هايى كه نمودار تصميم و اراده و پيروزى و موفقيت و تعقيب مبارزه بود به تبليغ پرداخت و از هر فرصتى هر چه كوتاه استفاده كردند تا آن جا كه اگر كسى از روى ناشناسى و گمراهى به آنان فحش و ناسزا هم مى گفت باز آن را فرصتى مغتنم مى شمردند و به همين بهانه با وى سخن مى گفتند و مرد ناسزاگو را چنان منقلب مى كردند كه همان جا توبه مى كرد و با اهل بيت هم صدا مى شد و از آنچه گفته بود توبه مى كرد.

هوشيارى اهل بيت اسير

هوشيارى اهل بيت كارى كرد كه فحش ها و ناسزاگويى ها هم در جريان منافع ايشان قرار گرفت ، و غنيمت شمردند كه اگر چه به عنوان بدگويى هم شده كسى با آنها سخن بگويد و يا در مقام شماتت آنها برآيد تا بتوانند حرف خود را بگويند و پرده هاى اشتباه مردم را بالا زنند.

امام چهارم در مقابل مردم كوفه پس از آنكه سطرى از هرزگى هاى دشمن را ثبت تاريخ كرد چنين فرمود:

منم پسر همان كسى كه او را در كنار رودخانه فرات سربريدند بدون آن كه او خونى ريخته باشد يا حقى به گردن او باشد، يعنى او را بى گناه كشتند منم پسر آن كس كه او را به قتل صبر كشتند و پس از آن كه ديگر نيروى جنگ و مقاومت نداشت و ناتوان افتاده بود بر سر او ريختند و او را به شهادت رساندند و همين افتخار ما را بس است .

امام چهارم با اين جمله مردم را ناچار ساخت كه در جريان شهادت امام بيشتر بررسى كنند چه تنها كشته شدن را نمى توان افتخارى به حساب آورد، آن هم افتخارى كه ديگر با داشتن آن نيازى به افتخار ديگرى نباشد، امام على ابن الحسين عليه السلام مى گويد ما را همين افتخار بس كه خون ما را ريختند و مال ما را بردند و نسبت به ما هرزگى و بى احترامى كردند و زنان و فرزندان ما را اسير كردند، امام مى خواهد مردم را متوجه كند كه اين قيام براى چه بود، و رهبر اين قيام چه مى خواست ، و چه كرد، اگر حساب اين بود كه او هم مى خواست خليفه شود و چون خلافت را ديگرى برده بود ناراحت بود و جان بر سر آرزوى خلافت نهاد و مال و جانش در اين راه به باد رفت ، چنين كشته شدنى نه تنها مايه افتخار نيست ، بلكه موجب شرمندگى است و كجا مى شود كه امام چهارم به آن افتخار كند و بگويد كه همين افتخار ما را بس است ؟!!

/ 122