از آنچه گفته شد آشكار مى گردد كه شيخ بزرگوار ما با نگارش كتاب اصول , مقدمات لازم براى ابداع يك قالب علمى و فنى جهت استنباط فقهى را تدارك مى ديدهاست . علم اصول براى او مجموعه ئى از معارف ذهنى و شبه كلامى نيست . بلكه همانطور كه شاگرد او نيز در مقدمه ء عده الاصول تصريح كرده چيزى است كه[ : ( احكام شريعت بر آن مبتنى است و بدون مستحكم كردن اين پايه , علم به شريعت كاملنمى شود , و هر كه اصول را مستحكم نكند , حكايت كننده و مقلد است و عالم نيست ] ( . ( 1 )
اين سومين بعد از جوانب شخصيت شيخ بزرگوار ما بمثابه ء مؤسس و سر سلسله ء حركت علمى شيعه است .
در اينجا نيز شيخ عاليمقام راه تازه ئى ميان عقل گرائى مطلق معتزله و پيروان آنان از شيعه مانند بنى نوبخت و حديث گرائى شيخ صدوق گشوده است .
معتزله در روزگار رواج اعتزال يعنى در اواخر دوره ء اول خلافت عباسى ( منتهى به اواسط قرن سوم هجرى ) از جريان افكار فلسفى بيگانه ( يونانى , پهلوى , هندى و غيره ) به عالم اسلام و ترجمه ء آثار آنان بشدت متاثر بودند و در آن هنگام , هم آنجريان بيگانه و هم اين گرايش معتزله بشدت مورد تشويق خلفاء بخصوص مامون قرار مى گرفت . عكس العمل
( 1 ) عده ص 8 .