يعنى «و حضرتش چنين بود كه وقتى بر در خانهاش پردهاى كه در آن تصاوير بود به چشمش خورد، به يكى از همسرانش فرمود، اينپرده را از چشم من دور كن، كه وقتى نظرم بر آن مىافتد، دنيا و زينتهاى آن را به ياد مىآورم، از دنيا قلباً اعراض كرد، و ياد آن را بكلى از وجود خويش كنار زد...».
اعراض قلبى و انقطاع آن حضرت از دنيا و مشتهيات آن، چنان بوده كه حاضر نمىشود به يك پرده داراى نقوش كه مىتواند در حد خود يادآور دنيا و متاع آن باشد، نگاه كند. و اين براى همه آنان كه مىخواهند صادقانه قدم در طريق بگذارند، هدايت كننده و تذكر دهنده است، و براى همه غافلان توجيه گر هم بيدار كننده و آموزنده.
در آخر همين خطبه، امام سلام الله عليه به گوشهاى از تأسى و اقتداى خويش به رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم در انقطاع از دنيا و اعراض از آن و مشتهيات آن اشاره كرده و مىفرمايد:
«و الله لقد رقعت مدرعتى هذه حتى استحييت من راقعها، و لقد قال لى قائل: الاتنبذها عنك، فقلت اغرب عنى، فعند الصباح يحمد القوم السرى».
يعنى «قسم به خدا، بر اين جبه خود آنقدر وصله دوختهام كه از دوزنده آن حيا مىكنم، و گويندهاى به من گفت: آيا اين جبه را دور نمىاندازى؟ در جواب او گفتم، از من دور شو، كه قوم شب رو هنگام صبح مورد ستايش قرار مىگيرند».
در اين باب از امام سلام الله عليه بسيار شنيدهايم كه احتياجى به ذكر نيست.
در اين خطبه كه چند فقره از آن را در اينجا آورديم، در باب انقطاع از دنيا و ترك هواها و مشتهيات نفسانى، حقايق بسيارى آمده، و نكات دقيق و اشارات لطيف وجود دارد كه به نظر مىآيد سالكان صادق را ضرورت دارد به همه آن از اول تاآخر مراجعه و دقت كنند، تا از حقايق بصيرت آور، و هدايتهاى راهگشاى آن بهرهمند شوند، و آنچه را كه در اين باب دانستنى است بدانند.
فقراتى كه از اين خطبه در اينجا آورديم نيز بايد مورد دقت و تعمق قرار بگيرد، تا از آنها استفاده بيشتر شود، زيرا ما فقط به ترجمه ساده آنها اكتفا كرديم، و چيزى از نكتهها و دقايق آنها نگفتيم، و لطايف اشارتها را شرح نكرديم، و آنچه از آنها مىفهميديم مانند هميشه در دل نگهداشتيم، و چارهاى هم جز اين نبود، زيرا مجال موجود ،مجال مناسب نيست.
در هر صورت، با تأمل در راه و روش نبى اكرم، و ساير انبياء، و ائمه معصومين صلوات الله عليهم اجمعين، سالك را هيچ گونه شبههاى باقى نمىماند در اينكه ترك هواها و مشتهيات نفسانى، و اعراض از دنيا و لذايذ آن، به جاى خود امرى از امور لازمه در مقام مجاهدت، و از جمله موضوعات اساسى در «مراقبه» است.
ترك هواها و مشتهيات، مجاهدتى است در كنار زدن حجابهاى ظلمانى كه فاصلهها بين دل و جان و بين حضرت معبود است.
به طورى كه قبلا گفتهايم، هر يك از هواها و مشتهيات نفسانى، و به عبارتى، هر علقهاى از علقهها، حجابى است بر دل و در دل. و ترك هر هوا و هر علقهاى، مجاهدتى خواهد بود در كنار زدن حجابى از دل. (دقت شود).
(دفتر چهارم مثنوى)
و اگر سالك هوشيار و مراقب حال خود باشد، با ترك هر هوايى از هواها، و با اعراض از هر لذتى از لذتها، آثار و بركات آن را خواهد ديد، و به وضوح خواهد فهميد كه چگونه دل دادن به هواها و مشتهيات نفسانى، و تبعيت از نفس و خواستههاى آن، وى را از حركت باز مىداشته، و سد راه بوده است.