((دفتر دوم مثنوى مثنوى و خلاصه سخن اينكه، بسيارند و كم نيستند كسانى كه با تسويف، يعنى با امروز و فردا كردن به تضييع وقت مبتلا شده و توجه ندارند كه در كدام وادى هلاكت بار افتادهاند، و نمىداننند كه اين فردا گفتنها تمام نمىشود و هر روزى نفس آنان بهانه جديدى طرح نموده و بالاخره آنها را به فردايى مىرساند كه كار از كار گذشته است.
بطورى كه قبلا اشاره كرديم با حصول يقظه همه چيز معنى تازه، و يا تازه معنى پيدا مىكند كه از آن جمله است مسئله «فرصت دنيوى» و به تعبيرى، مسئله «وقت» محدودى كه بعنوان عمر دنيوى در اختيار انسان گذاشته شده است.
اين مسئله يك مسئله ريشهدار و عميق، و يك مسئله اسرارآميز و حساب شده و داراى ابعاد بسيار و پر معنى در نظام تكوين است. كمتر كسى هست كه به ريشهها و اسرار و حساب آن، و به ابعاد تكوينى معنى دار آن پى برده باشد البته در حدى كه براى يك انسان و در محدوده علم او امكان دارد، نه آنچنان كه هست.
آنجا كه خطيئهاى سر زد، و آنجا كه بر اثر اغواى شيطان لغزشى پيش آمد و حضرت آدم عليه السلام و زوج او، و به يك نظر، انسان از عالم بالا بسوى دنيا تنزل داده شد، در همان حين تنزل و هبوط، آدم عليه السلام، و به لحاظى، انسان از عنايات و از عطف نظر خاص پروردگار برخوردار گشته و از او كلماتى تلقى نمود كه بر اثر آن در پيشگاه حق اعتراف به لغزش كرده و به ظلم بر خود پى برده و توبه كرد، آنهم با كمال تضرع و مسكنت. و اين خود عنايتى بود از حق.
عنايت ديگر حق اين بود كه توبه مورد قبول گشت و خطاب آمد كه اگر چه هبوط و تنزل به دنيا حتمى گرديده وليكن راه بازگشت باز گذارم و طريق آن نيز نشان داده و فرصتى در عالم دنيا عطا كنم تا آن كه خواهد، دوباره به طرف ما آيد و به موطن اولى خويش نايل گردد و به بالاتر از آن چه بود، برسد و هجران و فراق به قرب و لقاء مبدل شود. و آن كه بر نگردد و از فرصت استفاده نكند، بعد از تمام شدن فرصت دنيوى به خسران و عذاب دردناك افتد.
اين كه گفتيم، حكايتى است از يك جريان تكوينى. تعمق در آن مىتواند ما را تا حدودى به معنى «وقت» و «فرصت» و به سر آن و نيز، به ارزش آن آشنا سازد.
در اين زمينه ارباب بصيرت را به دقت در اين آيات دعوت مىكنيم كه مىفرمايد: «فأزلهما الشيطان عنها فأخرجهما مما كانافيه و قلنا اهبطوا بعضكم لبعض عدو ولكم فى الارض مستقر و متاع الى حين - فتلقى آدم من ربه كلمات فتاب عليه انه هو التواب الرحيم - قلنا اهبطوا منها جميعاً فامايا تينكم منى هدى فمن تبع هداى فلا خوف عليهم ولا هم يحزنون - والذين كفرواوكذبوا بآياتنا اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون»(آيه 36 تا 39 سوره بقره).
در آياتى كه قبل از اين آيات است، خداى متعال مسئله خلافت انسان و خلق حضرت آدم (ع) و تعليم اسماء به او، و موضوع سجده ملائكه به آدم و امتناع شيطان از سجده، و جريان اسكان آدم و زوج او در بهشت منظور، و نهى آنها از شجره مخصوص را بيان نموده و سپس در اين آيات مىفرمايد:
«پس شيطان آدم و زوج او را با وسوسه بر آنها و خوردن آنها از شجره، از بهشت و از آنچه در آن بودند بيرون آورد، و به آنها گفتيم تاز اين مقام فرود آييد در حالى كه بعضى از شما دشمن بعضى هستيد، و براى