و اما، آنكه در برنامه اعلام شده بود درباره اقبال مسلمانان صحبت شود بايد عرض كنم كه در يكى از زبانهاى خارجه ضربالمثلى است كه مىگويد:
آدم جاهل به جايى پا مىگذارد كه فرشته جرئت نگاه كردن به آن را ندارد. ›› اكنون اگر كسى مثل بنده بخواهد درباره شخصيت اسلامى اقبال صحبت كند مشمول همين ضربالمثل خواهد بود.
ولى خوشبختانه در دوران جوانى، يعنى سالهايى كه شخصيت انسان آغاز به تكوين مىكند و شور و ترديد و ترّدد و وسوسه در ذهن هر جوانى به وجود مىآيد، تازه دوران مدرسه را پشت سر گذاشته بودم و به چنين حالاتى همانند همه جوانها مبتلا بودم، بدبختانه آن روزها پير گمراهى قلم به دست گرفته بود و مجلهاى را با گروهى از گمراهان ديگر براى ايران فرستادند و در آن فتواى قاطعى صادر شده بود كه ايرانى بايد از نظر روحى، جسمى، ظاهرى و باطنى فرنگى مآب شود! اَللَّهُ رَبّى.
اين فتوا چقدر براى ايران گران تمام شد، و نويسنده آن مجلات نيز در سالهاى آخر زندگيش استغفار كرد، ولى جوانهايى كه در سن و سال من بودند دچار زحمتها و مشقتهاى فراوان شدند ولى خدا را شكر مىكنم كه در دورانى كه اين فتواى خطرناك ذهن مرا مشوش كرده بود سفرى به هندوستان كردم، يعنى زمانى كه ستاره اقبال در هند و پاكستان تازه درخشيده بود.
عجبا، اين همه طنطنه و هيمنه و سيطره غرب كه همه چشمها را خيره كرده، آيا ممكن است در اصالت آن ترديد كرد؟
بلى، بلى، آزادهاى به نام دكتر محمّد اقبال از نزديك تار و پود تمدن فرنگ را با نظرى دقيق زير ميكروسكوپ گذاشته و ديده و بازگشته است، صرف نظر از سيطره استعمارى و تبليغات خانه خرابكن كليسا كه مشرق زمين را در معرض تطاول فكر و تاراج و تعّدى قرار داده است، نه فقط رجال سياسى مقهور سيطره امپرياليسم شدهاند بلكه شخصيتهاى علمى و ادبى هم خود را باختهاند.
آن وقت در چنين مرحلهاى محمّد اقبال، پسر نورمحمّد، كه تحصيلات ابتدايى را در سيالكوت و متوّسطه را در لاهور و سپس دوره تعليمات عاليش را در كمبريج و دانشگاه مونيخ تمام كرده است بازگشته و نغمههايى ساز كرده است و مىگويد:
‹‹ مسلمانان! از اين ثروت عظيم انسانى غافل نباشيد و از اين ميراث بزرگ نفيس اسلامى غفلت نكنيد. هستى ما و جهان وابسته به اين است، برخلاف آيين كليسايى و بودايى و رهبانيّت و درويشى و آن بلاهايى كه دامن شرق را گرفته است. ››
اقبال متوجه يك جمله كوتاه از قرآن كريم شده است:
‹‹ و لقد كرمنا بنى آدم ››.
اقبال از درك اين آيه سرمست شده است و مىگويد: ‹‹ بشر بسيار بزرگتر از آن است كه غلام شود و بسيار بزرگتر از آن است كه نوكر شود و تحت سلطه استعمار درآيد و همان روز كه تمام شرق را سيطره غرب فراگرفته است به غلامى افتخار مىكند و مردم شرق در مقابل قدرتهاى محلى دچار همين خوى نكوهيد شدند.
اقبال با استفاده از آيه كريمه ‹‹ و لقد كرمنا بنى آدم›› اين چنين مىسرايد:
بشر، برده و بنده!
مسلمان و بنده! العياذ باللَّه! به هر حال صحبت اين بود كه شمهاى را درباره مسلمانى اقبال بيان كنيم، بنده چيزى از خاطرات كوتاهى كه دارم به عرض مىرسانم، درباره شخصيت اقبال كه چگونه وى اين چنين شد.
اركان تربيت چهار چيز است:
عامل ذاتى، عامل وراثتى، و تربيت و محيط.