مفخر شرق

غلامرضا سعیدی؛ هادی خسروشاهی

نسخه متنی -صفحه : 238/ 134
نمايش فراداده

و اما، آنكه در برنامه اعلام شده بود درباره اقبال مسلمانان صحبت شود بايد عرض كنم كه در يكى از زبانهاى خارجه ضرب‏المثلى است كه مى‏گويد:

آدم جاهل به جايى پا مى‏گذارد كه فرشته جرئت نگاه كردن به آن را ندارد. ›› اكنون اگر كسى مثل بنده بخواهد درباره شخصيت اسلامى اقبال صحبت كند مشمول همين ضرب‏المثل خواهد بود.

ولى خوشبختانه در دوران جوانى، يعنى سالهايى كه شخصيت انسان آغاز به تكوين مى‏كند و شور و ترديد و ترّدد و وسوسه در ذهن هر جوانى به وجود مى‏آيد، تازه دوران مدرسه را پشت سر گذاشته بودم و به چنين حالاتى همانند همه جوانها مبتلا بودم، بدبختانه آن روزها پير گمراهى قلم به دست گرفته بود و مجله‏اى را با گروهى از گمراهان ديگر براى ايران فرستادند و در آن فتواى قاطعى صادر شده بود كه ايرانى بايد از نظر روحى، جسمى، ظاهرى و باطنى فرنگى مآب شود! اَللَّهُ رَبّى.

اين فتوا چقدر براى ايران گران تمام شد، و نويسنده آن مجلات نيز در سالهاى آخر زندگيش استغفار كرد، ولى جوانهايى كه در سن و سال من بودند دچار زحمتها و مشقتهاى فراوان شدند ولى خدا را شكر مى‏كنم كه در دورانى كه اين فتواى خطرناك ذهن مرا مشوش كرده بود سفرى به هندوستان كردم، يعنى زمانى كه ستاره اقبال در هند و پاكستان تازه درخشيده بود.

عجبا، اين همه طنطنه و هيمنه و سيطره غرب كه همه چشمها را خيره كرده، آيا ممكن است در اصالت آن ترديد كرد؟

بلى، بلى، آزاده‏اى به نام دكتر محمّد اقبال از نزديك تار و پود تمدن فرنگ را با نظرى دقيق زير ميكروسكوپ گذاشته و ديده و بازگشته است، صرف نظر از سيطره استعمارى و تبليغات خانه خراب‏كن كليسا كه مشرق زمين را در معرض تطاول فكر و تاراج و تعّدى قرار داده است، نه فقط رجال سياسى مقهور سيطره امپرياليسم شده‏اند بلكه شخصيتهاى علمى و ادبى هم خود را باخته‏اند.

آن وقت در چنين مرحله‏اى محمّد اقبال، پسر نورمحمّد، كه تحصيلات ابتدايى را در سيالكوت و متوّسطه را در لاهور و سپس دوره تعليمات عاليش را در كمبريج و دانشگاه مونيخ تمام كرده است بازگشته و نغمه‏هايى ساز كرده است و مى‏گويد:

‹‹ مسلمانان! از اين ثروت عظيم انسانى غافل نباشيد و از اين ميراث بزرگ نفيس اسلامى غفلت نكنيد. هستى ما و جهان وابسته به اين است، برخلاف آيين كليسايى و بودايى و رهبانيّت و درويشى و آن بلاهايى كه دامن شرق را گرفته است. ››

اقبال متوجه يك جمله كوتاه از قرآن كريم شده است:

‹‹ و لقد كرمنا بنى آدم ››.

اقبال از درك اين آيه سرمست شده است و مى‏گويد: ‹‹ بشر بسيار بزرگتر از آن است كه غلام شود و بسيار بزرگتر از آن است كه نوكر شود و تحت سلطه استعمار درآيد و همان روز كه تمام شرق را سيطره غرب فراگرفته است به غلامى افتخار مى‏كند و مردم شرق در مقابل قدرتهاى محلى دچار همين خوى نكوهيد شدند.

اقبال با استفاده از آيه كريمه ‹‹ و لقد كرمنا بنى آدم›› اين چنين مى‏سرايد:


  • آدم از بى بصرى بندگى آدم كرد يعنى از خوى غلامى ز سگان پست‏تر است من نديدم كه سگى پيش سگى سر خم كرد

  • گوهرى داشت ولى نذر قباد و جم كرد من نديدم كه سگى پيش سگى سر خم كرد من نديدم كه سگى پيش سگى سر خم كرد

بشر، برده و بنده!

مسلمان و بنده! العياذ باللَّه!  به هر حال صحبت اين بود كه شمه‏اى را درباره مسلمانى اقبال بيان كنيم، بنده چيزى از خاطرات كوتاهى كه دارم به عرض مى‏رسانم، درباره شخصيت اقبال كه چگونه وى اين چنين شد.

اركان تربيت چهار چيز است:

عامل ذاتى، عامل وراثتى، و تربيت و محيط.